Published atTuesday, August 17, 2004 by kimia.
حتما شنيدين که امام زمان جديدا مدال طلا تقديم می کنند ... چند وقت پيش هم که صلاحيت مجلس را تاييد می کردند ... گاهی به ولی فقيه نامه می نويسند و وحی می فرستند . دشمن نابود می کنند . توی دهن ملت حرف گوش نکن می زنند ... خيلی بلا شده اين مهدی جون !
|
Published atFriday, August 06, 2004 by kimia.
.
ایشون امده بودند زیر صندلی های حیاط ما همونجایی که ما هر روز عصر چایی می خوریم و گپ می زنیم جا خوش کرده بودند . خدا را شکر می کنم که اول من ندیدمش وگرنه الان کسی نبود که در موردش مطلب بنویسه . خلاصه هر چی محترمانه ازشون خواستیم که تشریف ببرند قبول نکردند و ماهم مجبور شدیم زنگ بزنیم به مرکز کنترل حیوانات وحشی
بعد ازکلی سوال و جواب در مورد رنگ و قیافه و جد و اباد ایشون قبول کردند که بیایند و خودشان از نزدیک ادای احترام کنند . من هم از پشت پنجره چند تا عکس ازش گرفتم وقتی که این اقای چکمه پوش با میله مارگیری ایشون رو به یک کیسه سفید هدایت کردند و سر کیسه رو هم یک گره فکلی زدند
هم مار رو بردند هم 75 دلار ناقابل گرفتند . باز هم دمشان گرم .:))
|
Published at by kimia.
روزهای تعطیلی تابستونی هم رو به پایانه . بچه ها اماده رفتن به مدرسه میشن . از امروز تا دو سه روز دیگه همه وسایلی که مربوط به بچه ها و مدرسه باشه از مالیات خرید معافه . فروشگاهها پر از بچه هایی هستند که مرتب نق می زنند . امروز یکی شان توی یه فروشگاه انقدر گریه کرد و نق زد که مادرش در حالیکه روی زمین می کشیدش از فروشگاه بردش بیرون
با اینکه فوق العاده بچه لجبازی بود ولی من خیلی از موهای فرفری سیاهش که رشته رشته بافته شده بود و کله اش رو پر از منگوله کرده بود خوشم امد
وقتی از فروشگاه بیرون امدم یه اقایی با یه جفت چکمه پلاستیکی توی دستش امد به طرفم و گفت که اگه میشه به دانش اموزهای بی بضاعت کمک کنم . اسکناسها رو توی یه لنگه و سکه ها رو توی یه لنگه دیگه می ریخت .
وقتی رسیدم خونه تقریبا هوا تاریک بود . خنکی هوا و بوی چمن و چراغ روشن خونه عجب صفایی داره
|