یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



اين روزها بازار رفت و امد به وطن خيلی داغ شده چند تا از ايرانی ها بعد از چندين سال تصميم گرفتن که برن وطن . اونهم با فاصله چهار پنج روز از هم ، پرواز دارند . از اون طرف هم خيلی از پدر و مادرها امدن اينجا . چند روز پيش توی يه مهمونی با خانومی نسبتا ميانسال که تازه چند روزی بود از ايران امده بود (برای ويزيت نه برای اقامت ) صحبت می کردم . برام جالب بود که خيلی از چيزهايی رو برامون می گفت که من توی وبلاگ زيتون و البته خيلی از وبلاگهای ديگه خونده بودم . از من پرسيد چند ساله که از ايران امدی گفتم يه کم بيشتر از سه سال .
گفت که تهران با سه سال پيش قابل مقايسه نيست خيلی عوض شده . پر از برج های قشنگ و ساختمونهای نوساز شده . مردم ديگه توی خونه های قديمی عمرشون رو تلف نمی کنند . چند تا بزرگراه ساخته شده و مردم هم تیپ لباس پوشيدنهاشون خيلی عوض شده . همه رنگهای روشن می پوشن و حسابی ارايش می کنند . ديگه کسی وقتش رو با کانالهای فارسی ماهواره تلف نمی کنه ... و انقدر از شمال و جنوب (کيش) تعريف کرد که همه مهمونها به شوخی يا جدی تصميم گرفتن که در اولين فرصت يه سری به وطن بزنن . می دونيد من معمولا توی اين نوع جمعها که بيشترشون هم سنشون از من بيشتره دوست ندارم بپرم وسط مجلس و مثلا از گاردهای خيابونها حرف بزنم و يا از اعدام فلانی و حکم جلب بساری و بستن روزنامه ها و تجمع در فلان جا و غيره و ذاله ... يعنی راستش فکر می کنم حالا که من يه جای دور از اون مملکت زندگی می کنم ديگه زياد حق ندارم اظهار نظر کنم که اقا يا خانوم شما دارين کاملا اشتباه می کنيد و اين برجهای قشنگ و لباسهای رنگی ملاک خوبی برای جلب توجه ايرانی های خارج از کشور نيست .
خلاصه يه نيم ساعت بعد موضوع بحث عوض شد و قبله برگشت سمت امريکا و اينکه مردم در اينجا چطوری زندگی می کنن و طرز فکرشون چطوريه و تا چه حدی ازادی دارند . اون وقت بود ايشون که تنها يک هفته از ايران تشريف اورده بودند اينجا شروع کردن به داد سخن دادن که اينجا مردم خيلی طبقه بندی شده هستند هيچکس به هيچکس احترام نمی گذاره مثلا سفيدها دوست ندارند مثل سياهها لباس بپوشن يا سياهها از رفتار سفيدها ايراد ميگيرند بعضی ها ميگن نارنجی رنگ اسپنيشها است و بحث لهجه جنوبی و شمالی و تبعیض نژادی هم هيچ وقت تمومی نداره . اما توی ايران مردم اصلا اينطوری نيستند !!!!مردم اينجا مثل گاو غذا می خورن و از زنهای خوشگل برای تجارت استفاده می کنند . دانشجوهای اينجا وقتی فارغ التحصيل ميشن به اندازه نصف دانشجوهای ايران سواد ندارند !خب بازم من فکر کردم اين بنده خدا از اون سر دنيا بلند شده امده اينجا ما چه اعتراضی به حرفهاش بکنيم اخه . ايشون بعد از چند هفته مجبوره دوباره برگرده بره سر خونه و زندگيش و ما هم اگه حرفی بزنيم و نزنيم با توجه به سن و سالشون نه تاثيری توی افکارشون داره و نه توی زندگی شون . خلاصه بازم خفه شديم !
بعد از ايشون پرسيدن چرا اينقدر زود برميگردين ايران . گفتند چون دخترشون ازمون کنکور دادن و نتايج کنکور هنوز نيومده می خوان موقع اعلام نتايج اونجا باشن . البته منظورشون نتايج دانشگاه ازاد بود . يکی پرسيد خوب اگه هم قبول بشه ميره دانشگاه ديگه به شما کاری نداره . جواب دادند اوا مگه ميشه من دخترم بيست و پنج سالشه بدون من تا حالا از تهران بيرون نرفته اگه شهرستان قبول بشه من بايد ببرمش براش خونه و امکانات تهيه کنم . اخه دخترهای اونجا که مثل اينجا ولنگار نيستند که از هجده سالگی برن دنبال کارشون . بچه من بچه خانواده است ... و داستان همچنان ادامه داشت ...
بعضی وقتها اينجور چيزها خيلی خوبه واسه من که اون قسمت از مغزم که بايد دچار فراموشی نشه و ميشه . دوباره يه چيزهايی يادش بياد ... راستي راستی که ادم اينجا هر روز به اندازه يک ماه توی وطن بزرگ ميشه . ميگين نه ؟ باشه ، هر چی شما بگين !!!


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links