یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





خلاصه فیلم "مکس" رو انلاین سفارش دادم و دیروز به دستم رسید . برای به یاد اوردن سیستم مسخره و غیر قابل تحمل مملکتمون بد نبود اما جالبش این بود که این فیلم سه سال پیش توی ایران نشون داده شده وحالا به دست من رسیده پس یعنی من از وقایع اونجا سه سال عقب هستم . زیاد هم بد نیست وقتی می بینم که اونجا از وقایعی که اینجا اتفاق می افته صد سال عقب ترند !

|


از نیمه های اولین ماه میلادی با سرعت گذشتیم و انقدر این روزها سریع میگذره که کم کم دو دل میشم ایا خوش می گذره یا نه ! چون به نظرم سرعت این روزها یه کمی فرق داره . این خیلی خوبه که هر روز فکر کنی امروز یه کمی بزرگتر شدی یعنی یه چیزهایی رو فهمیدی که قبلا نمی دونستی و به یه چیزهایی توجه کنی که قبلا نمی کردی . بعد توی یه زمان کوتاه که مسیر کار تا خونه رو می ری یا برمیگردی فرصت داری که در مورد همه چیز فکر کنی و اونم با چه سرعتی . یعنی تو باید با سرعت غیر قابل وصفی به ساعتها و روزهایی که می رسن فکر کنی و برای اینکه درست تصمیم بگیری مجبور میشی همزمان گریز بزنی به ساعتها و روزهای گذشته و در کمترین زمان بهترین نتیجه رو بگیری . این میشه که یک کمی همه چیز عجیب میشه . من از چیزهای عجیب خوشم می اد ولی همیشه چیزهای عجیب هیجان انگیز نیستن ... نمی دونم چرا !!!

|


این ششمین کریسمس و سال نوی میلادی رو هم گذروندم و به نظرم این یکی از همه سریعتر امد و رفت . شاید علتش این بود که خیلی با کار جدید مشغول بودم و مثل هر سال دنبال خرید کریسمس و وسواس به خرج دادن واسه تزیین خونه و مهمونی دادن نبودم . میگن امسال خیلی سال خوبی خواهد بود برای اینکه سال خوکه . امیدوارم که همینطور باشه و یا حداقل یه کمی بهتر از سال دوهزار و شش باشه .
نیم ساعت پیش رفتم بخوابم اما همش یه فکری آزارم میداد . امروز سر کار یه نامه گرفتم که شامل چهارده مورد خطاهام بود که بهم گوشزد کرده بودن تکرار نشه . خیلی ناراحت شدم برای اینکه به نظرم هیچکدومشون اونقدر مهم نبودن که بخوان توی یه نامه بهم بگن می تونستن مثلا خیلی دوستانه بهم بگن نباید کیف دستی ات رو زیر میزت بگذاری و باید ببری بگذاری توی اتاقی که برای استراحت گذاشتن . اگر چه خیلی احمقانه است چون من چطور می تونم کیفم رو که همه کارتهای مهم و مشخصاتم توشه ببرم بگذارم یه جایی که سی نفر ادم مختلف رفت و امد می کنن و سیزده مورد بقیه هم به نظرم همینقدر احمقانه بود . از تخت ام امدم پایین و نشستم پشت کامپیوتر و یه نامه تایپ کردم با دوازده مورد خطاهایی که مسوول مون بهش بی توجه است و دچار کمبود هستیم و اون به روی خودش نمی اره . بعد هم پرینت کردم که فردا ببرم سر کار .
یه کمی احساس حرص خوردنم اروم شد امدم وبلاگها رو یه نگاهی بکنم دیدم شیده (پینکفلویدیش ) اپ دیت کرده وقتی اخرین پستش رو خوندم بیشتر حرصم در امد .
ببینید که اینجا هم همه چیز عالی و منطقی نیست . اینجا هم مشکلات خودشو داره . فقط متفاوته با اون مشکلاتی که موقع کار کردن توی ایران داشتیم .
شاید ما که اینجا زندگی می کنیم بزرگترین و مهمترین کاری که می تونیم بکنیم اینه که واقعیت ها رو روراست بگیم که یه عده ای که قصد مهاجرت دارن بدونن همه چیز اونجوری نیست که توی عکسها و فیلمها دیده میشه .
دیگه دلم نمی خواد بیشتر از این حرص بخورم . برم بخوابم که فردا باید برم سر کار !!!

|

About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links