یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





در جريان تغيير و تحولات لبنان هستيد ؟ نمی دونم روزنامه های ايران ايا مطلبی در اين باره به اطلاع مردم می رسونن يا نه ؟ دولت لبنان به خواست ملت استعفا داد . می دونيد که برای کشور خودمون هم ارزويی بيش از اين ندارم . مصر سوريه عربستان ليبی لبنان همه شان در حال تحولاتی هستند که کسی در خواب هم نمی ديد . ای کاش ان خوابهای طلايی که برای کشور خودمان می بينيم به واقعيت بپيوندد .

|


امروز تب خبری در مورد ایران کمی پایین امده بود . اینجوری دلشوره اش بیشتر است چون معلوم نیست در این سکوت خبری چه تصمیماتی گرفته میشود . روحانی ترجیح داد که به سفرهای خاله زنک بازی اش و درگوشی حرف زدنهایش بیش از این ادامه ندهد و از رفتن به انگلیس خودداری کرد . خنده دار است. فرزند خوانده را از خانه رانده اند .
***
شنیدم که تصمیم گرفته شده یک اتاق در پالتاک باز کنند . وبلاگی ها در ساعتی مقرر در ان جمع شوند . از این خبر استقبال کنیم و سعی کنیم از ان به نحو احسنت استفاده کنیم .
اگر هر هفته اسم وبلاگهایمان هم عوض می کردیم دیگه خیلی عالی میشد . من عبارت ازادی بیان را پیشنهاد می کنم . اولا عبارتی است در تمام دنیا شناخته شده و هم چون وبلاگ راهی برای بیان عقایدمان است پس ازادی ان شرط اساسی است . نظر شما چیه ؟

|


امریکا و روسیه که در مورد ایران به توافق رسیدند همانطور که از اول هم معلوم بود باج میدهند تا روسیه وارد بازار تجارت جهانی بشه روسها هم با هر سیاستی که در قبال ایران انجام بگیره توافق می کنن . خلاصه هر کشوری یه سری نقطه ضعف داره که امریکا می تونه از اون راه بهش رخنه کنه . انگار همه مهره های درهم و برهم دارند یه جوری میرن سر جاشون و همه چیز داره منظم میشه برای هموار کردن تغییرات ایران . اسراییل و فلسطین - لبنان و سوریه - انتخابات عراق و روی کار امدن اقای جعفری که مورد علاقه شیعه هاست - پیدا شدن گروهک های ضد امریکایی در عراق - همسو شدن یا همسو کردن اتحادیه اروپا با مواضع امریکا ... من اگه توی نوشته قبلی ام گفتم که وضعیت زرده به این معنا نبود که جنگ میشه منظورم این بود پرونده ایران هر روز بازتر میشه و هر روز تعداد زیادی تحلیل گر سیاسی و سناتورها می ان و در مورد اینده ایران نظرشون رو میگن . این برنامه ها هر روز نسبت روز قبل بیشتر میشه و به نظر من باید در کمتر از شش ماه اینده تصمیم قطعی در مورد ایران گرفته بشه گو اینکه خیلی ها میگن تا یک ماه دیگه همه چیز روشن میشه . من هنوزم فکر می کنم که جنگی از طرف امریکا شروع نمیشه مگر اینکه دولت ایران برای تداومش جنگ رو انتخاب کنه تا از احساسات مردم استفاده کنه . ما هم اگر چه همگی برای زندانی شدن ارش و مجتبی ناراحتیم و تلاشمون رو می کنیم اما به نظر من بهتره تا وقت هست کمی منسجم تر برنامه ریزی کنیم و کارهای مفیدتری انجام بدیم .
من وبلاگ پرخواننده ای ندارم و اغلب در روز کمتر از سی نفر به وبلاگم سر می زنن . اما فکر می کنم بد نیست یکی دوتا پیشنهاد کنم:
1- از الان تا عید که کمتر از چهار هفته باقی مونده می تونیم مثل اون موقع که همگی اسم وبلاگهامون رو امروز کرده بودیم هر هفته اسم وبلاگهامون رو به یه چیزی تغییر بدیم . چهار اصل که همه مون به اون معتقدیم مثلا ازادی مطبوعات . ازادی زندانیان سیاسی . رفراندوم . جدایی دین از سیاست . یا چیزهای مشابه . بعد هم اگه تونستیم همینطور ادامه میدیم و هر هفته رو به یه چیزی اختصاص می دیم فکر کنم خواسته هامون بیشتراز 52 هفته ساله البته !!!
2- میشه یه اتاق در پالتاک بازکرد که اتاق وبلاگی ها باشه و فقط به این منظور باز باشه که در مواقع ضروری ازش استقاده بشه .
3- حالا که در هر شهر ایران ممکنه اتفاقی از قبیل برف و زلزله و سیل و ... چیزهای دیگه پیش بیاد (امیدوارم دیگه پیش نیاد) 5 نفر از هر استان انتخاب بشن که در مواقع ضروری بشه ازشون خبرهای موثق رو گرفت . فکر کنید فرضا اگه مثلا در یه شهری اتفاقی مثل 18 تیر پیش بیاد بشه خبرگرفت و حتی عکس از خبر تهیه کرد .
میدونم این پیشنهادها به فکر همه میرسیده . می دونم که شاید قبلا این کارها انجام شده اما اینها رو نوشتم برای اینکه هر وقت چشمم می افته به این نقشه که بالای کامپیوترم فکر می کنم چه کارهایی می شه کرد که همش می گیم فردا . فردا . فردا ...

|




من اگه الان کشور را در وضعیت قرمز اعلام نمی کردم حداقل انقدر از خودم وجدان نشون می دادم که بگم خانومها و اقایون وضعیت به شدت زرده ! تقریبا بیشتر از نصف خبرهای اینجا در ارتباط با ایرانه . نمی دونم اینها چطوری این گزارشهای از تنور در امده رو داغ داغ پخش می کنن . همین امشب نمایشگاه کیش رو نشون می داد که بخشی از ان وسایل معامله شده جنگی توسط کشورهای اروپایی به ایران بوده . تا الان که همه کشورهای اروپایی با امریکا در مورد ایران همسو شدن جز المان اونم حتما منتظر یه باج کلونه که بهش بدن . امروز هم که بوش گفت گفتگوهای دیپلماتیک که ازش دم می زده شروع شده یعنی معنی گفتگوهای دیپلماتیک این نیست که با ایران سر میز مذاکره بشینه بلکه یه جوری داره با طرفدارهای دولت ایران کنار می اد که نظرشون رو جلب کنه . خلاصه اینکه وضعیت زرده ...
می دونم شاید در این موقعیتی که کشور ما قرار گرفته زیاد جالب نباشه ادم بعضی چیزها رو با بعضی چیزهای دیگه مقایسه کنه . اما کوزه عزیز در وبلاگش مطلبی نوشته که برای من جالب بود . در ادامه بحثش سایه ابی هم نظرش رو نوشته ...
من هم سی سال در ایران زندگی کردم چهار ساله که اینجا هستم و میتونم صادقانه بگم که در ترازوی تجربه هر دو کفه نسبتا هم وزن است . حالا چرا باید اینقدر سرعت فراگیری و پیشرفت ادمها در اینجا بیشتر باشه ؟ من معتقدم که قانون درست و مجریان ان از عوامل مهمند و مردم هم به هر دلیلی که هست سعی می کنن قانون رو رعایت کنن و این باعث پیشرفت جامعه و به طبع تک تک افراد جامعه هم میشه . اینجا طوری است که کسی از خارج دایره وارد ان میشه با فشار قانون قانونمند میشه در اینجا که ما زندگی می کنیم بیشترین تعداد مهاجرین مکزیکی ها هستند . خیلی ها برای مدت زمان کوتاهی ویزای کار یا توریستی گرفته اند و خیال هم ندارند برای همیشه مهاجرت کنند اما وقتی وارد امریکا میشوند برایشون تسهیلاتی در نظر گرفته میشه که راضیشون میکنه بنابراین کمتر سعی می کنند میانبر بزنند و با دولت درگیر بشن . برای کسانی که قانونی در این کشور زندگی می کنند انقدر فرصت های مختلف زندگی هست انقدر به افراد شانس داده میشه که مگر کسی ژنتیکی احمق باشه که نتونه از این همه شانس و فرصت استفاده کنه . اینو باید اضافه کنم مردم اینجا چندین برابر مردم ایران کار می کنند و در برابرش هم چندین برابر مردم ایران از زندگی شان لذت می برند . همراه با یک سری خصوصیات مخصوص این سر دنیا که مردم ان سر دنیا ندارند و به اضافه یک سری ازادی های فردی و اجتماعی که البته نسبی است اما برای بیشتر مردم امریکا کافی به نظر میرسه . از عوامل دیگه حس اعتماد مردم به دولته . فکر نکنم مردم عادی یعنی مردمی که زندگی متوسط تحصیلات متوسط خانواده ای با تعداد متوسط دارند در کره زمین وجود داشته باشه که ارزوی داشتن چیزی بیشتر از این را داشته باشند . و این همان است که مردم امریکا را خوشحال و مغرور نگه داشته ...

|


راستش هیچ چیزی نمی تونه بعضی از ساعتهای خسته کننده و شلوغ زندگی رو تسکین بده به جز یک همسر خنده رو که همیشه یه فکرها و حرفهایی رو در ذهنش داره واسه خندوندن و عوض کردن جو ! انهایی که ازدواج نکردن نمی دونن وقتی که دو نفر در زندگی مشترکشون گاهی مجبور میشن در مورد بعضی چیزهای خیلی جدی فکر کنند بحث کنند با هم کلنجار برن که همدیگه رو متقاعد کنند گاهی هم صداشون رو بدون اینکه بخوان از حد معمول بالاتر می برن و بدون اینکه بدونن با حرارت دستهاشون رو بالا و پایین می برن بعد یه دفعه همسرشون وسط این اوضاع شروع کنه به اواز خوندن و بشکن زدن که " تو عزیز دلمی . تو عزیز دلمی . دست دست . اگه دست نزنین دیگه نمی خونم !" اون موقع است که نه تنها خنده ات می گیره بلکه در کمال ناباوری به وجود خدا ازش شکر می کنی که همچین همسری نصیبت شده ... البته گاهی هم از این اخلاق حرص می خوری وقتی که داری توی اشپزخونه غذا درست می کنی و یکی از اعضا مهم خانواده همسرت زنگ می زنه و می پرسه فلانی چکار می کنه و همسرت میگه : فلانی خیلی سخت داره زحمت می کشه و از صبح توی اشپزخونه بوده و بعد هم توضیح میده که چطوری در چند تا قوطی کنسرو لوبیا رو باز کرده و در قابلمه خالی کردی . اون وقت هم خنده ات می گیره و هم حرص می خوری ! بعد هم که غذا تموم میشه نونهای اضافی رو خورد میکنه و با لفظ اخوندی می گه که خمس و ذکات رحمتهای خدا رو باید داد و نونها رو میبره توی حیاط که بریزه برای مرغهای دریایی که معمولا سر راه می ان یه شکمی از غذا در می ارن و وقتی برمیگرده میگه خیلی تشکر کردن گفتن اگه میشه به کیمیا خانم بگین فردا قرمه سبزی درست کنه !(اخه همسرمن خیلی قرمه سبزی دوست داره ) ...
خلاصه بگم که اگه هنوز دستی به اتش نزدین و قصد دارین ازدواج کنین یادتون باشه یه همسر خنده رو غنیمتی است انچنانی ... خدا حفظش کند .

|


به کسی برنخورد اما ما ملت شاعری هستیم . اصلا همه چیزمان غیر از شعر و ادبیاتمان کپی است . عاشق می شویم حس شعرگویی مان گل می کند . غمگین میشویم شعر می گوییم خوشحال میشویم شعر می گوییم . زلزله می اید سیل می اید برف می اید شعر می گوییم . کسی می میرد شعر می گوییم کسی هجرت می کند شعر می گوییم . برای هر کسی که دوستش داریم و نداریم شعر می گوییم . حتی برای اینکه حرفمان را به کسی بفهمانیم شعر میگوییم . اصلا اگر این اقای اهنگران نبود جنگ هشت سال طول نمی کشید ما حتی برای جنگیدن هم شعر می گوییم . برای ایمه اطهار شعر می گوییم برای ولایت فقیه شعر می گوییم برای امریکا شعر می گوییم برای اتحادیه اروپا شعر میگوییم برای یونایتد نیشن شعر می گوییم . نشسته اند و برایمان حساب و کتاب کرده اند . اجلاس تشکیل داده اند . همفکری کرده اند دست هم را به گرمی فشرده اند . زیرزیرکی به هم چشمک زده اند و رو به دوربین لبخند حواله داده اند ...
اه مداد و کاغذمان کو . وقت شعر گفتن است . بگذارید فکرمان را متمرکز کنیم شاید بتوانیم زیباترین شعر را به ایندگان تحویل دهیم ...!!!

|


اینجا که من زندگی می کنم زیاد ایرونی نیست . یعنی وقتی به کسی میگی مال ایرانی یه کم مکث می کنه که ببینه می تونه تشخیص بده مال کجای کره زمین هستی یا نه . اما خدا را شکر به برکت خبرهای داغ و گزارشهای هر دقیقه ای تلویزیونها همه دیگه می دونن دقیقا ایران کجاست . همین امروز در سی ان ان گزارشی در مورد تلویزیون اس او اس پخش میشد و اقای ایمان فروتن رو نشون میداد . بعد از ان مختصری در مورد تاریخ انقلاب اسلامی 57 و بعد از ان در مورد پیمان همسویی سوریه و ایران در برابر امریکا توضیح داده شد و تقریبا هر شب بخشی از سخنرانی بوش را پخش میکنه که میگه حمله نظامی اولین انتخابش در مورد ایران نیست و سعی می کنه که دیپلماتیک مشکل رو حل کنه . هر چی که از گفته ها و شنیده ها بشه نتیجه گرفت مهم اینه که هنوز حمله ای صورت نگرفته اما انگار دولت ایران زیاد هم بدش نمی اید که حمله ای صورت بگیره . اگه قراره که دولت ایران عوض بشه چرا دو دستی تقدیم بشه بهتره که سرزمینی با خاک یکسان شده به دست دولت جدید بیفتد . همانی که در افغانستان و عراق اتفاق افتاده . به هر حال نظر هرکسی در این رابطه برای خودش منطقیه . خیلی ها شعار ضد جنگ میدهند در حالیکه ما سالهاست که جنگزده ایم قحطی زده ایم غربت زده ایم و در نهایت فلک زده ایم . اما هرگز در جبهه ای مشترک نجنگیده ایم هر کداممان به سوراخی خزیده ایم و با عادت به ترس همه چیز را تحمل کرده ایم ...

***

یکی از پر بیننده ترین برنامه های این فصل امریکن ایدل است همانی که تعداد زیادی برای برگزیده ترین خواننده امریکا تلاش می کنند مراحل مختلفی را پشت سر می گذارند تا تنها یک نفر برنده شود . وقتی این برنامه پخش میشود طبق امار نزدیک به سی میلیون نفر همزمان به این برنامه نگاه می کنند . امارگیری تنها ازیک برنامه تلویزیونی گرفته نمیشود بلکه در مورد بینندگان هر کانال تلویزیونی هم انجام میگرد بنابراین خیلی ها سعی می کنند با نگاه کردن به برنامه ها و یا کانال مورد علاقه شون اون را ساپورت کنند . این قضیه ساپورت کردن هم فقط در مورد برنامه تلویزیونی نیست مردم حتی با خرید کردن از فروشگاههای مورد علاقه شون از اون پشتیبانی می کنند مثلا من خیلی از فروشگاه زنجیره ای سیرز خرید می کنم با این که جنسهاش زیاد هم جالب نیست اما به خاطر خدمات خوبی که برای خانواده بی بضاعت و همینطور خانواده ارتشی های در حال خدمت انجام میده من ازش پشتیبانی می کنم در عوض هرگز از bp که همان بریتیش پتریلیوم است بنزین نمی زنم و تا حالا حتی یک دلار هم به این انگلیسی ها منفعت نرسانده ام . منظورم اینه که میشه حتی در یک حد خیلی کم هم تاثیر گذار بود . خدا میدونه که چقدر میشه با این کنترلهای کوچک به جامعه بزرگ کمک کرد . گاهی فکر می کنم حالا که مردم دلشون می خواد بدون خونریزی و جنگ از فشارهای سیاسی خارجی بیرون بیان چقدر خوب میشه که پولهاشون رو از بازار بورس بیرون بیارن . پولهای پس انداز موجود در بانک را به ملک تبدیل کنند و هزار و یک کار دیگه که خیلی به زندگی روزمره ضرر نمی زنه و در عین حال تاثیرات خودش رو هم داره . به هر حال باید تلاش کرد ...

|


فکر میکنی اون موقعی که به نظر تو داره یه موضوع خیلی مهم اتفاق می افته بقیه ها چکار می کنن . فکر می کنی همه تاریخ تولد و ازدواج و مرگشون رو عقب می اندازن . کارشون رو تعطیل می کنن . غذا نمی خورن . مسافرت نمیکنن مهاجرت نمی کنن به هم زنگ نمی زنن به ویترین مغازه ها نگاه نمی کنن خرید نمی کنن مریض نمی شن دخل و خرجشون رو حساب نمی کنن حمام نمی کنن عطر و ادکلن نمی زنن مهمونی نمی رن عاشق نمیشن شعر نمی گن سینما نمیرن و هزار و یک کار دیگه هم انجام میدن که تو اصلا انتظار نداری !
من هم میدونم که مدیار دستگیر شده . همه وبلاگی ها این جریان رو می دونن . همینطور که همه میدونن رشت و حومه برف سنگین امده همینطور که همه میدونن مسجد ارگ سوخته و خیلی چیزهای دیگه . اما واقعیت اینه که زندگی ادامه داره . همه زندگی می کنن و خواسته یا نخواسته ادامه میدن . دراین دوره ای که ما زندگی می کنیم نمیشه متوقف شد هر روز جدید داستان جدید خودشو داره . بعضی خبرها ظاهرخیلی ناراحت کننده ای داره شاید خیلی ها این حرف منو نپسندن اما به نظر من اونهایی که اونقدر سرشون شلوغ نیست یعنی کار مهم تری از عبادت ندارند و فرصت می کنند که چند ساعتی برن توی یه جایی و دعا و نوحه بخونن به نظر من بودن و نبودنشون واسه مردمی که مثل من به اینده و سازندگی فکر می کنن زیاد مهم نیست . برای من ناامنی مملکت ناراحت کننده است . امروز مسجد فردا بازار روزهای دیگه کوچه و مدرسه ... این جای ناراحتی داره .
وقتی فکر می کنم می بینم مردم دنیا چطوری از بیست و چهار ساعت عمرشون استفاده می کنن چطوری سعی می کنن که مفیدترین کارها رو در کوتاهترین زمان انجام بدن تا در وقت صرفه جویی کنن وقتی می بینم چقدر میشه از هر لحظه عمر استفاده کرد فکر می کنم زندگی ارزش بودن و موندن رو داره .
من برای مدیار نوشتم که مهم اینه که تو هستی ... امیدوارم که همیشه باشه قوی بمونه و به هدفش برسه .

|


اخرین زمستونی که رشت بودم برف بارید من و دوستام رفتیم توی یکی از کوچه های خلوت خیابون سعدی که یه عکس یادگاری بگیریم دیدیم روبروی کفش ملی یه ادم برفی بزرگ و خوشگل درست کردن . چند تا عکس گرفتیم و قدم زنان به سمت میدون شهرداری رفتیم انقدر برف باریده بود که تقریبا هیچ ماشینی رد نمیشد با هم رفتیم سمت خیابون تختی بعد هم به سمت میدون گلسار . اصلا دلمون نمی خواست برگردیم خونه من از همه بیشتر . چون می دونستم این اخرین روزهاییه که می تونم توی این خیابونها قدم بزنم . الان به عکسهای اون روزهم نگاه نمی کنم می ترسم گریه ام بگیره . خیلی شهرم رو دوست دارم گرچه همیشه محکوم میشدم که چون بلد نیستم گیلکی حرف بزنم پس رشتی هم نیستم اما رشت شهر زیبای شمالی با مردم مهربونش جایی نیست که ادم متعلق بودن بهش رو به راحتی از دست بده . اینجا هم هر کی می پرسه کجایی هستی میگم که مال شمال ایرانم . همون جایی که دریای کاسپین هست . بعد هم به فکر ماهی سفیدهای خوشمزه اش می افتم و هزار خاطره دیگه ...
امسال هم برف امده خیلی سنگین تر از اون سالی که من اونجا بودم . خیلی دلم براش تنگ شده . امیدوارم که مردم بتونن سختی این سرما را پشت سر بگذارند و دوباره بهار به خونه هاشون برگرده ...

|


باری دیگر بیست و دوم شوم رسید .
باید تاریخ را خواند و با طنز تلخ گریست .
متن بلوچ را از دست ندهید ...

***
اگه انقلاب نمیشد خیلی بد میشد !
شاه فعالین سیاسی رو زندانی میکرد همینطور که الان زندانی هستند و انها را می کشت همینطور که الان کشته شده اند . مجاهدین و فداییان را قلع و قمع میکرد همینطور که الان شده اند . روزنامه ها توقیف میشد همینطور که الان میشود . دخترانمان به فساد و فحشا کشیده میشدند همینطور که الان کشیده شده اند و جوانهایمان معتاد میشدند همینطور که الان شده اند . نفت به تاراج میرفت همینطور که الان میرود . سرمایه کشور برای بریز و بپاشهای خانواده سلطنتی حیف و میل میشد همینطور که الان میشود . حلبی ابادها هرگز اباد نمیشد همینطور که الان هم نشده . ایران نوکر امریکا میشد همینطور که الان نوکر انگلیس و روسیه است .
اگر انقلاب نمیشد خیلی بد میشد .
چون پرچم ایران عوض نمیشد . یک میلیون جوان در جنگ نمی مرد . جمعیت ایران دو برابر نمیشد . مردم هرگز فکر نمیکردند که استقلال و ازادی ندارند . و چهره واقعی اسلام به دنیا نشان داده نمیشد . خیلی ها مهاجرت نمیکردند خیلی ها پناهنده نمیشدند ...
اگر انقلاب نمیشد الان همه چیز خیلی بدتر از اونی میشد که حالا هست .
هنوز انقلاب تکمیل نشده است ...

|


همیشه همه چیز تاریخ مصرف داشته این روزها تاریخ مصرفش را می نویسند ان قدیم ها نمی نوشتند . ان موقعها مردم حدس می زدند که چه چیزی دیگه فاسد شده و باید دور انداختش این روزها بسته ها رو زیر و رو می کنند تا تاریخش را بخوانند .
حالا چه به سبک قدیمی چه به سبک جدید حکومت اسلامی ایران تاریخ مصرفش گذشته و یه قول خودمان منقضی شده . این را هم تجربه می گوید و هم تاریخش را برایمان روی بسته اش نوشته اند و حالا اعلام کردند که همه بدانند . من با اینکه چطور باید این کالای مصرفی فاسد شده را دور انداخت کاری ندارم اما دلم برای انهایی می سوزد که هنوز نمی خواهند به روی خودشان بیاورند که بوی تعفن این حکومت حال همه را به هم زده . هنوز دارند برای دوره بعد ریاست جمهوری تعیین می کنند .
راستی یک نفر از اون بالایی ها گفته حمله به ایران کار محالی است . ای کاش کار محالی نبود چون متاسفانه یکی از افتخارات امریکا این است که کارهایی را انجام دهد که به نظر دیگران محال است .
خدا نکند که امریکا به ایران حمله کند اما وقتی هر روز صبح اخبار با سناتورهای مختلف در این باره مصاحبه میکند و تغییر رژیم ایران در سر فصل خبرهای مهم شنیده میشود بدجوری دلم شور می زند ...
راستی یک چیز دیگر . من هم رفتم متن مخالفت دخالت نظامی امریکا را امضا کنم اما انقدر متن نامه خشونت امیز بود که بیشتر شبیه به اعلام جنگ بود تا مخالفت با جنگ .
شتر سواری که دولادولا نمیشود اگر به کسی بگویید زورگو است و جنگ افروز است . از نظر تو هر چه باشد خوشایند او نیست . نمیشود که به کسی اولتیماتم صلحی داد و نیش و مشت نشان داد . اصلا متنی را که خانوم عشرت شایق امضا کرده باشه از نظر من محکومه حالا شما چه خوشتان بیاد چه نیاد .
بروم ببینم کسی متن بهتری اماده نکرده که امضا کنم !

|


امروز وبلاگم دوساله شد . وقتی فکر می کنم چه چیز دیگری در دوسال گذشته پابندم کرده و نسبت بهش احساس وظیفه خوش ایند دارم چیزی جز زندگی مشترکم نیست . وبلاگ بهانه ای است برای بیشتر خواندن و فهمیدن برای استفاده از تجربه های دیگران برای شناختن و وجود داشتن برای دوست داشتن و محبت کردن برای صبورانه گوش کردن برای صبورانه تصمیم گرفتن .
زندگی ام هم همینطور بوده . اصلا انگار این دو به هم متصلند خوشحالی و ناراحتی ام در زندگی در این وبلاگ تاریخ می خورد و ادامه پیدا میکند . خوشحالم از داشتن وبلاگم که دوساله میشود و زندگی مشترکم که سه سال و نیمه است :))
از ازادی مدیار خیلی خوشحال شدم . فکر می کنم من که نتونستم زندان بزرگی که وطنم بود تحمل کنم او چطور ساعتها و روزها حبس را تحمل کرد . به امید ازادی تمام زندانیان
سبز و نورانی باشید

|



About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links