روزهای تعطیلی تابستونی هم رو به پایانه . بچه ها اماده رفتن به مدرسه میشن . از امروز تا دو سه روز دیگه همه وسایلی که مربوط به بچه ها و مدرسه باشه از مالیات خرید معافه . فروشگاهها پر از بچه هایی هستند که مرتب نق می زنند . امروز یکی شان توی یه فروشگاه انقدر گریه کرد و نق زد که مادرش در حالیکه روی زمین می کشیدش از فروشگاه بردش بیرون
با اینکه فوق العاده بچه لجبازی بود ولی من خیلی از موهای فرفری سیاهش که رشته رشته بافته شده بود و کله اش رو پر از منگوله کرده بود خوشم امد
وقتی از فروشگاه بیرون امدم یه اقایی با یه جفت چکمه پلاستیکی توی دستش امد به طرفم و گفت که اگه میشه به دانش اموزهای بی بضاعت کمک کنم . اسکناسها رو توی یه لنگه و سکه ها رو توی یه لنگه دیگه می ریخت .
وقتی رسیدم خونه تقریبا هوا تاریک بود . خنکی هوا و بوی چمن و چراغ روشن خونه عجب صفایی داره