یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...






در ان روزهای گرم و شاد و پرخاطره دوره بیست سالگی که غم و نگرانی ای نبود برای اینکه وقتی بگذرانیم و سرگرمی ای داشته باشیم با هم خونه ای ها می رفتیم پیش فالگیر . گرچه هیچکداممان اعتقادی به فال قهوه و کف بینی نداشتیم اما هم قهوه اش خوشمزه بود و هم کلی می خندیدیم . گاهی اما انقدر فالگیر مهارت داشت که می توانست تصاویری را برایمان تشریح کند که سالها قبل از ان گذشته بود و یا گاهی در حال گذر از ان بودیم . اما ما همیشه به ان چیزی که می شنیدیم شک داشتیم همیشه به ان گفته ها می خندیدیم همیشه ان را زود فراموش می کردیم . سالها گذشت و من فهمیدم که خیلی از ان فالها و پیش بینی ها چطور شد که درست از اب در امد !
امروز وقتی این نقشه را دیدم به نظرم رسید که کسی می خواهد واقعیتی را تلقین کند . با مهارتی وصف ناپذیر به اصطلاح زیر پوست شهر برود و از جراحات وارده بر دل و روح مردم این نواحی به نوایی برسد .
درست مثل هنر یک فالگیر کهنه کار. کسی ان را باور ندارد اما شاید هم روزی ...

|


این خیلی بد است که من در جایی زندگی می کنم که اکثر مردم سگ دارند و من هم از سگ می ترسم و هم دوستش دارم . از دور که می بینمش لبخند می زنم وقتی نزدیکم میاید که ارادتی نشان دهد عین جن گرفته ها جیغ می زنم و فرار می کنم . سگ های بیچاره و صاحبانشان همیشه از این رفتار دو گانه گیج اند .
این عین زندگی است که همیشه هم دوستش داری و هم از وقوع حوادث و گرفتاری هایش در عذاب و فرار ...
زندگی زیباست . مهربان است . باوفا است . چند رنگ دارد . گاهی که به بخت ات لگد بزنی گاز می گیرد . گاهی باید قلاده اش را کشید . گاهی باید توپی انداخت و او را دواند حدس زد که ایا به سمت تو برمیگردد یا راهش را می کشد و می رود ...
***
به رادیو گوش می کردم . کمک مالی می خواستند که هزینه موج به سمت ایران را بدهند . یک خانمی زنگ زد گفت : اقا من شما را خیلی دوست دارم برنامه های شما را همیشه گوش می کنم . راستی من چیزم را هم به اقای فلانی دادم !!!!
منظورش کمک مالی بود ...
***
خیلی نگران امتحان سیتی زنی بودم اما فقط انگشت نگاری الکترونیکی کردند . تمام انگشتهای دستم را یک بار روی یک شیشه چرخاندن و عکسش را در کامپیوترشان ذخیره کردند و با انگشت نگاری اف بی ای تطبیق دادند . همه انگشتها قبول شد غیر از انگشت میانی دست راست !!!
گفتند بعدا برایت نامه می فرستیم که در ان روز مصاحبه و امتحان تعیین می شود .
باز هم خدا را شکر که بعد از ده بار عقب و جلو کردن انگشت میانی ان هم مورد قبول واقع شد ...

|


این خیلی خوبه که ادمها در هر لحظه ای که قراره تلخ بشه یه جوری اونو با خنده و شوخی بگذرونن و بعدش هم فراموشش کنن . کار آسونی نیست تقریبا میشه گفت یه نوع هنره . یعنی ادمها باید سرعت العمل داشته باشن که هم متوجه بشن کجا اشتباه کردن و یا متوجه بشن طرف مقابلشون رو ناراحت کردن و در عین حال در همون لحظه یه عبارتی یا موضوعی پیدا کنن که جو عوض بشه و همه چیز با خنده و شوخی به فراموشی سپرده بشه .
ما اگه یه موقعی حرفمون بشه و من طبق معمول سکوت کنم اون زود میگه : مگه تو نمی دونی من توی جبهه که بودم موجی شدم . و من خنده ام میگیره .
وقتی من روی یه موضوعی پافشاری می کنم و از حرفم کوتاه نمی ام اون زود میگه : اگه این فاشیسم نیست پس چیست ؟ باز من خنده ام میگیره و جریان فیصله پیدا میکنه .
اخلاق و روحیات همسر یا همخونه یه دوست یا حتی یه نفر که توی یه مسیر همراه ادمه خیلی توی رفتار و تصمیمات ادم تاثیر میگذاره . ما همه باید یاد بگیریم که دلی دریایی داشته باشیم راحتتر ببخشیم زودتر فراموش کنیم و لحظات عمرمون رو تا اونجا که ممکنه با خوشی بگذرونیم .

|



بند روزنه اولین گروه زن است که اجرا کننده موزیک سنتی ایرانی است و در اروپا کنسرت دارند . (لینک به زمان و مکان کنسرت)
چقدر چشمهاشون اشناست . چقدر لبخندهاشون دلنشینه . چقدر شبیه هم هستیم ما ...

|


دیشب ساعت یک نصفه شب زنگ زدم ایران و با مادرم حرف زدم . بعد که خواستم بخوابم از همه جای خونه صدا های عجیب غریب می امد . خلاصه حدود ساعت سه خوابم برد . خواب دیدم توی یه اتاقم که دارن بهم میگن که یه امتحانی باید بدی که اگه قبول نشی از این مملکت باید بری .
میگم خب امتحان میدم میگن اخه خیلی کم پیش امده که کسی قبول بشه . میگم پس چکار باید بکنم میگن یه تبصره هست که اگه ما بتونیم ثابت کنیم تو جز بی خانه مان ها هستی بدون امتحان قبولت می کنن و شرطش اینه که تو خونه ات رو بفروشی و پولش رو بدی به وکیلی که می خواد این کار رو انجام بده .
تصمیم گیری برام سخت بود . نمی گذاشتن فکر کنم . از هر طرف یه چیزی به گوشم می خوندن . اخرش با خودم فکر کردم بی خانمانها ماهی یک کیسه برنج و گاهی هم بهشون تخم مرغ میدن پس اگه فرضا خونه رو هم از دست بدم از گرسنگی نمی میرم . می خواستم نظرم رو اعلام کنم که با صدای تلفن از خواب بیدار شدم . ساعت هشت صبح بود .
همسرم زنگ زد که ببینه همه چیز درسته ؟
من دیشب برای اولین باربعد از امدنم به اینجا تنها تو خونه خوابیده بودم !!!
(دو هفته دیگه امتحان سیتی زن شیپی دارم )

|


درست با امدن من به اینجا کامپیوتر هم به خانه مان امد . بنابراین ارتباط خبری ما از منبع کانالهای تلویزیونی به منابع سایت اینترنتی و طبیعتا دیدن عکسهایی از وطن و هموطنان هم وسعت یافت . یکی از کارهای مفیدی که در این چهار سال و اندی برای همسرم انجام دادم اموزش تشخیص هویت هموطنان توسط ریش شان بوده . همسرم که درست همزمان با انقلاب پرشکوه از وطن خارج شدند تنها ریش بزی یادشان است و ریش داریوش و ریش درویش های قدیم و ریش خمینی خدا نیامرز .
در این زمینه بنده رنج فراوان بردم تا بیاموزم که ریش با موی بلند مخصوص هنرمندان است و ریش با بلوز سفید و یقه اخوندی و دگمه بسته زیر گلوگاه مختص حزب اله و لباس شخصی ها .
ته ریش مخصوص بچه های بسیج مسجد و ریش از نوع دو رنگ اسپیشیال رییس جمهور مابه سبق .
و انهایی که ریش ندارند معمولا ضد دولت هستند و میشود رویشان کمی تا اندکی حساب باز کرد .
از شما چه پنهان که مانند گرامر انگلیسی فراوان استثنا هم وجود دارد .
مثلا رفسنجانی که چند رشته مو بطور پراکنده دارد و حکومتی است .
یا اغاجری که ته ریش دارد و موی بلند که هنرمند نیست .
مثل بیشتر اقازاده ها که سه تیغه اند و جز عوامل حکومتی اند .
مثل پدر من که ریش دارد و ضد حکومتی است !
دیروز عکس داوطلبان کنکور را می دید که از سر و کول هم بالا می رفتند تا کارت ورودی شان را بگیرند ان وسط یک نفر که ریش داشت پیدا کرد و گفت این لباس شخصی بین اینها چکار می کنه !!
خندیدم گفتم این بنده خدا انقدر درس خونده وقت نکرده ریشش رو بزنه ! (این ریش از چه نوعی است خدا می داند )
اخرش راحت تر است که بگویم عزیز من یک سفر برو ایران و از نزدیک با مردم ارتباط برقرار کن اگر زنده و سالم برگشتی دیگر مشکلی از نظر شناسایی هویت توسط ریش پیدا نخواهی کرد .
والسلام

|


از این به بعد ...
جنگ جنگ تا پیروزی .
جنگ جنگ است و عزت و شرف ما در گرو همین جنگ است .
هنوز یادمونه . زیاد از دوره مصرفش نگذشته ...

|


بعضی از دردها مخصوص این نوع زندگی ای است که ما اینجا داریم . اول ها از چند نفر شنیده بودم که تقریبا همه مردم این مملکت دچار این دردند اما باور نمی کردم . وقتی ماشینت را در نزدیکترین پارکینگ فروشگاه پارک می کنی که کمتر راه بروی . وقتی انقدر همه چیز فراوان و در دسترس است که برایش لازم نیست ده تا مغازه را زیر پا بگذاری وقتی می توانی پشت کامپیوتر لم بدی و هر چه لازم داری انلاین تهیه کنی وقتی بیشترین ساعات روز را روی صندلی می نشینی و هر وقت گرسنه می شوی فست ترین فست فوود را تهیه می کنی دچار دردی می شوی که لازم است همش روغن زیتون نوش جان کنی و اگر هم دیر بجنبی و ادا در بیاوری که روغن زیتون بو می دهد و پورون جووس هم به غلظت نفت است و نمیشود خورد ناچار میشوی که شیاف کنی وهر روز به اجبار نیم ساعت پیاده روی کنی و هر دفعه بگویی shit!

|



About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links