یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



این خیلی بد است که من در جایی زندگی می کنم که اکثر مردم سگ دارند و من هم از سگ می ترسم و هم دوستش دارم . از دور که می بینمش لبخند می زنم وقتی نزدیکم میاید که ارادتی نشان دهد عین جن گرفته ها جیغ می زنم و فرار می کنم . سگ های بیچاره و صاحبانشان همیشه از این رفتار دو گانه گیج اند .
این عین زندگی است که همیشه هم دوستش داری و هم از وقوع حوادث و گرفتاری هایش در عذاب و فرار ...
زندگی زیباست . مهربان است . باوفا است . چند رنگ دارد . گاهی که به بخت ات لگد بزنی گاز می گیرد . گاهی باید قلاده اش را کشید . گاهی باید توپی انداخت و او را دواند حدس زد که ایا به سمت تو برمیگردد یا راهش را می کشد و می رود ...
***
به رادیو گوش می کردم . کمک مالی می خواستند که هزینه موج به سمت ایران را بدهند . یک خانمی زنگ زد گفت : اقا من شما را خیلی دوست دارم برنامه های شما را همیشه گوش می کنم . راستی من چیزم را هم به اقای فلانی دادم !!!!
منظورش کمک مالی بود ...
***
خیلی نگران امتحان سیتی زنی بودم اما فقط انگشت نگاری الکترونیکی کردند . تمام انگشتهای دستم را یک بار روی یک شیشه چرخاندن و عکسش را در کامپیوترشان ذخیره کردند و با انگشت نگاری اف بی ای تطبیق دادند . همه انگشتها قبول شد غیر از انگشت میانی دست راست !!!
گفتند بعدا برایت نامه می فرستیم که در ان روز مصاحبه و امتحان تعیین می شود .
باز هم خدا را شکر که بعد از ده بار عقب و جلو کردن انگشت میانی ان هم مورد قبول واقع شد ...


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links