یک هفته است که قول داده اما هنوز خبری نیست . دیشب دیگه گفت من تصمیم خودمو گرفتم که فردا درخت رو بگذارم گفتم زیاد عجله نکن ! جالبه امروز انقدر سرش شلوغه که بهتر بود اصلا دیشب حرفش هم نمی زد . من هم غر نمی زنم واسه اینکه اصلا امسال برای هیچکس یا بهتر بگم دور و بری های ما کریسمس لطف انچنانی ای نداره . هر کسی یه دلیلی برای خودش داره اما وقتی با دوستهامون حرف می زنیم بیشتر دلایل برمیگرده به یه نوع کسالت که از شرایط بد اقتصادی ناشی میشه . هیچکس هم نمی خواد به روی خودش بیاره ...
ایران که رفته بودم صبحها خبری از قهوه نبود صبحانه چایی شیرین بود . هر دو تاشو دوست دارم اما این قهوه صبح واقعا اعتیاد می یاره . چند وقتی ترکش کردم اما بعدش واسه خودم دلیل اوردم که دنیا دو روزه چرا باید ادم بسوزه :)) خلاصه اینکه دوباره شروع کردم البته نه قهوه تلخ چون زیاد خوب نیست الان دیگه کلی شیر باهاش مخلوط می کنم که به قول معروف نه سیخ بسوزه نه کباب .
توی این ضرب المثل نه سیخ و نه کباب نمی دونین این کباب چقدر شیرینه :))
فعلا