یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



کسی ما را شب یلدا دعوت نکرد خودمون هم اصلا شب یلدا رو جشن نگرفتیم . البته این شبها انار و اجیل زیاد خوردیم اما معنی اش این نبود که این ها مخصوص شب یلدا است . وبلاگی هم که سال به سال به روز نشه هیچکس یادی ازش نمی کنه و به طور قطع کسی هم ازش دعوت نمی کنه که در بازی شب یلدا شرکت کنه . اما از اونجایی که من خیلی خودم رو دوست دارم و دلم نمی خواست به این علت ارزو به دل بمونم و خدای نکرده بهم ضربه (تلنگر) روحی وارد بشه تصمیم گرفتم خودم از خودم دعوت کنم که 5 نکته در مورد خودم بنویسم :
اولی اش این که همیشه فکر می کنم من متعلق به این دنیا نیستم چون کسانی که عقاید منو میدونن فکر میکنن که خیلی وحشتناکه و ازمن کناره گیری می کنند و اونهایی که من را دوست دارند و می پذیرند هیچ خبری از اون عقاید ندارند و معتقدم در سالهای خیلی خیلی اینده عقاید الان من به عنوان یک مکتب درخواهد امد و مردم زیادی به ان خواهند گروید و زندگی خیلی بهتر از این خواهد شد که الان هست .
دومی اش اینکه من عاشق سفرم و حاضرم که هر کاری بکنم و در عوضش برم مسافرت . فرقی هم نمی کنه کجا باشه ! اصولا از مقصد بدم می اد و فقط مسیر مسافرت برام لذت بخش است .
سومی اش اینکه من و یکی از بهترین دوستان دوران نوجوانی و جوانی ام تشابه زیادی به هم داشتیم مثلا اسمهامون یکی بود هر دو تا مون بچه وسط بودیم و هر دو تامون دوتا خواهر داشتیم . بعد از سالها فاصله و دوری وقتی دوباره به برکت اورکات پیداش کردم دیدم همین الان هم اون همون تجربیاتی رو از سر می گذرونه که من می گذرونم و این برام خیلی جالبه .
چهارمی اش اینکه عاشق مردنم . اما به شدت از دکتر امپول مریضی بیمارستان و بوی مواد ضد عفونی کننده می ترسم . خلاصه با خدا قرار گذاشتم اگه قراره بمیرم از طریق مریضی نباشه .
پنجمی اش اینکه دوست دارم اگه یه روزی یه دختر داشتم اسمش رو بگذارم کیمیا .
بازم می تونم بنویسم اما دیگه تا همین جا رو تحمل کردین کافیه و منم خیلی ممنونم که اینها رو می خونین .
سبز باشید


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links