یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



هر صبح که چشمهامو باز می کنم از ته دل خدا رو شکر می کنم که حالم خوبه و می تونم بلند شم و کارهای روزانه ام رو شروع کنم . این شکر ربطی به نوشته قبلی نداره من همیشه بزرگترین موهبت رو سلامتی می دونم . واسه همینه که هر کسی از مریضی اش واسم تعریف کنه انقدر تحت تاثیر قرار میگیرم که چند وقت بعدش همون مریضی رو میگیرم . حرف مریضی شد . چند وقت پیش توی یکی از پستهام نوشتم که یکی از دوستای همسرم که خیلی مرد خوب و شریف و نازنینی است دچار بیماری وخیم سرطان شده و دکتر امیدی به بهبودش نداره . وقتی خودش متوجه این قضیه شد به همه گفت که دوست نداره هر روز بهش زنگ بزنن و جویای جریان بشن و بهتره که اصلا کسی ازش حرفی نزنه . خدا را شکر بعد از چند ماه حالش خیلی بهتره و دکتر علایم بهبودی رو درش می بینه .
چقدر خوبه که ادم ذهن و روح قوی ای داشته باشه انقدر قوی که بتونه با این بیماری وحشتناک بجنگه و انقدر کوچیک و ناچیزش بدونه که با اراده قوی اش بتونه بهش مسلط بشه .
من هم سعی میکنم تمرین کنم . نه تنها برای مقابله با مریضی بلکه برای مقابله با هر مشکل دیگه ای که مثل مریضی ادم رو ازار میده . فقط باید ذهن و روح رو تمرین داد ...


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links