یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



چون اصولا ادم زیاده خواهی نیستم توی این پنج سالی که اینجا زندگی می کنم سعی کردم وارد ان نوع زندگی ای که سراسرش گره های مالی و تلاش برای کسب درامد بیشتر و غوطه خوردن توی مادیات و سراخرش هم غرق شدنه نشم . و به قول معروف پامو به اندازه گلیمم دراز کنم . از خیلی ها شنیدم که میگفتن تو این همه ساله که اینجایی مثلا دیزنی ورد رو ندیدی یا هنوز لاس وگاس نرفتی و مثلا چرا ماشین و خونه تون رو عوض نمی کنین .
منم می دونستم اگه بخوام به این حرفها گوش کنم باید از تمام زمانی که با همسر خنده رو و مهربونم سپری می کنم چشم بپوشم . دیگه نمی تونیم یه فنجون قهوه گرم صبح رو با شوخی و خنده در کنار هم بنوشیم و نه دیگه حوصله ای باقی می مونه که شبها بریم توی حیاط و ساعتها به ستاره ها نگاه کنیم و همسرم در مورد انها برام حرف بزنه . دیگه وقت نمیشه به گلدونها اب دارد و با گلهای یاس که توی این فصل ادم از عطرشون مست میشه حرف زد .
با تمام این حرفها سرنوشت تا یه حدودی دست ادمها است . ما الان همه اینها رو از دست دادیم و به خاطر دلایلی که هنوزم برام انقدر مهم نبوده وارد دنیای ماشینی ای شدیم که من اصلا ازش خوشم نمی اد .
لعنتی سرعتش هم انقدر زیاده که دیگه نمی تونم جلوش رو بگیرم . ما هر دو صبح ساعت هفت از خونه بیرون می ریم و معمولا شش بعد از ظهر همدیگه رو می بینیم و این به نظر من اصلا خوب نیست . خصوصا که وقتی به هم می رسیم انقدر خسته ایم که جز شکایت از اتفاقهای روز چیز جالب دیگه ای نداریم به هم بگیم .
خلاصه اینکه اگه نیستم از دست خودم و این سر نوشت یه کمی ناراحتم .
ما هنوز خونه مناسب و مورد علاقه مون رو پیدا نکردیم و پنج هفته مهلت داریم که خونه پیدا کنیم . امیدوارم حداقل سرنوشت با این یکی سر ستیز نداشته باشه ...


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links