یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



حدود یک ماه پیش قبل از اینکه برم مسافرت رفتم پیش یه خانوم ارایشگر ایرونی که به قول معروف واسه عید نوروز به قیافه ام یه صفایی بدم . خانوم خیلی محترم و جدی ایه . نزدیک سی ساله که اینجا زندگی می کنه و ترجیح میده که انگلیسی حرف بزنه اما من باهاش فارسی حرف می زنم چون اصولا ارایشگاه رفتن و کله گپ زدن ایرونی واسم همیشه یه نوع تفریحه .
ماه قبل وقتی داشت موهامو کوتاه میکرد صحبت به اینجا کشید که چقدر دست تنهاست و احتیاج به یه نفر داره که باهاش کار کنه . منم بهش گفتم بعد از اسباب کشی به این شهر جدید دنبال کار میگردم و حاضرم در مقابل اینکه برام مدرک سابقه کارم رو امضا کنه براش مجانی کارکنم . خیلی خوشحال شد گفت از فردا بیا . اون موقع برنامه داشتم که برم کانادا و بهش گفتم دو هفته دیگه شروع میکنم .
به محض برگشتن از مسافرت بهش زنگ زدم اما نمی دونم به چه دلیلی نظرش عوض شده بود و خیلی جدی گفت که اگه لازم بدونه باهام تماس میگیره . یه کمی جا خوردم .
چند روز بعد توی مطب دندونپزشکی مشغول به کار شدم و الان حدود یکماهه که کار می کنم اما همش به فکر این خانومه بودم و اینکه چقدر دوستش دارم و دلم نمی خواد به خاطر این قضیه فکر کنه رابطه مون بهم خورده .
دیروز وقتی از سر کار برمیگشتم با اینکه خیلی خسته بودم سر ماشین رو کج کردم و رفتم ارایشگاه .
یه کمی جا خورد . بعد از سلام و علیک بهش گفتم که می خوام موهامو کوتاه کنم و وقت می خوام . به قول معروف یه کمی یخ اش باز شد و گفت باشه .
فکر کنم هر دو حالا احساس خوبی داریم . به قول همسرم همه باید یاد بگیرن که مسایل رو از هم تفکیک کنن . من هم می تونم جواب رد از یک نفر بگیرم و هم به عنوان مشتری رابطه خوبی داشته باشم .
از اینها گذشته من اصلا قصد نداشتم موهامو کوتاه کنم اما خب دیگه اینو بهش میگن توفیق اجباری !!!


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links