یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...




بزرگراههایی که به شهرهای بزرگ اطراف محل زندگی مون مربوط میشه برایم جدیده واسه همین موقع رانندگی کمی دستپاچه میشم . دیروز رفتم مرکز خرید خیلی بزرگی که تا خونه ما نیم ساعت فاصله داره . دو سه ساعتی گشتم و یه کمی هم خرید کردم . کم کم داره از اینجا هم خوشم می اد . شیبهای تند جاده که از کنار جنگل های طبیعی می گذره و دریاچه زیبایی که در فاصله ده دقیقه ای خونه است بهانه خوبیه واسه از خونه بیرون رفتن . وقتی به شهر می رسی همه چیز خلاصه میشه توی ترافیک و تابلوهای خروجی که اگه اشتباه کنی مجبور میشی شهر رو دور بزنی . با تمام این حرفها وقتی که دیر چراغ راهنما میزنی و با مهربونی بهت راه میدن که مسیرت رو عوض کنی یا وقتی که برای پیدا کردن راه سرعتت رو کم می کنی اما هیچکس بوق نمی زنه از ته دل خوشحال میشی که مردم دور و برت به اندازه کافی و لازم انسانن . همیشه دست بلند می کنی و با اشاره تشکر می کنی انها هم جواب میدن . همه اینها خیلی سریع اتفاق می افته و انقدر در روز تکرار میشه که میره توی ذهنت . یه کار غیر ارادی لازم و مثبت .
چقدر واسه ما ایرونی ها سلام کردن مردم نااشنا به هم مسخره است چقدر عذر خواهی واسه تنه زدن یا رد شدن بی معنیه چقدر در رو نگه داشتن واسه نفر بعدی جا نیفتاده است . همه اینها رو اینجا همینطوری یاد می گیریم . یعنی انقدر تکرار میشه که میره توی ذهن .
بدیش اینه که کم کم ادم تغییر میکنه و دیگه شباهتی به انهایی که این چیزها رو تمرین نکردن نداره . انوقته که شکاف پیدا میشه . انوقته که برای تو دیگه تحمل رفتار ادمهایی که عاشقشونی سخته . اسمشون رو دوست داری بهشون میگی هموطن . اما نمی تونی رفتارشون رو تحمل کنی . همه این مشکل رو با کسایی که گاهی برای مسافرت کوتاه می ان اینجا دارن . انها به ما میگن چقدر عوض شدین ما هم به انها می گیم .
چند ماه بعد که می خوان برن انها هم یه کمی عوض شدن . اما وقتی تمرین نمی کنن همه چیز فراموششون میشه . همه چیز غیر از چند تا عکس که فقط واسه ژست گرفتن توی کیفشون گذاشتن ...


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links