
این سومین باریه که داریم جدی در مورد فروش خونمون فکر می کنیم . دو بار قبل منصرف شدیم چون هم محله مون و هم شهرمون رو خیلی دوست داریم . این دفعه هم اگه باز منصرف بشیم دلیلش همینه .
از طرفی فروش خونه یه جورایی تحول اساسی توی زندگی مون بوجود می اره . در ضمن تصمیم داریم از این شهر بریم چون از تنهایی خسته شدیم و دلمون می خواد بیشتر دور و بر فامیل و دوستهای قدیمی همسرم باشیم .
همسرم 6 سال پیش این خونه رو خرید و من الان چهارسال و نیمه که دارم توش زندگی می کنم . بعد از امدن من خیلی تغییر و تحول درش انجام دادیم . تقریبا من هر سال خونه رو رنگ جدید زدم و با کمک هم تمام کف اش رو پارکت کردیم . همسرم کلی گل کاری و درخت کاری کرد و توی فصل بهار و تابستون واقعا حیاطمون قشنگه . یه طرفش یاس سفید و زرد در می اد که بوی خوشش تا توی خونه هم می پیچه . یه طرفش هم ریحون و نعنا و فلفل سبز می کاریم . کلی هم گل رز و بوته های تزیینی و یه فواره خوشگل وسط حیاط گذاشتیم . الان هم که وسط زمستونیم گل سنبل عید پارسال که توی باغچه کاشتم گل داده .
اما ادمها که نمی تونن خودشون رو اسیر خاک کنن . لااقل من نمی تونم . من حرکت و تحول و تنوع رو خیلی دوست دارم . حتی اگه مجبور بشم چشمم رو روی خیلی چیزها ببندم و فقط عکس و خاطره هاش رو با خودم ببرم .
سخت تر از مهاجرت به اینجا که نیست .