
فکر کردم شب یلداست زنگ بزنم به دوستم و تبریکی بگم . چند بار اول که اصلا تهران رو نمی گرفت اما خلاصه موفق شدم . مامانش گوشی رو برداشت و بعد از احوال پرسی خاص ایرونی که ده بار من می پرسم حال شما چطوره و اون میگه الحمدالله و بعد ده مرتبه اونها میپرسن حال شما چطوره و من باید بگم خدا را شکر فهمیدم که دوستم خونه نیست . گفتم می خواستم حالشو بپرسم و عید رو بهش تبریک بگم . ببخشید شب یلدا رو منظورم بود !
مامانش گفت : باشه خیلی ناراحت میشه که نبوده باهاتون حرف بزنه . پرسیدم هوا بهتره شده شنیدم ... حرفمو قطع کرد و گفت : عالی خانوم . اینجا هوا خیلی عالیه ! پرسیدم کسالتهاتون برطرف شده ؟ گفت : بله الان کاملا خوبم . پرسیدم الان دوستم سر کاره ؟ گفت : اره دو تا مدرسه کار میکنه و تا این وقت هم تدریس خصوصی وضعش خیلی خوبه .
پرسید: شما چطور؟ کار میکنید ؟ گفتم : بله قابل به عرض که نیست واسه سرگرمی خوبه . یه کمی هم خسته میشم .
گفت : اره دخترم منم همینطور متاسفانه سردرد های شدید میگیره . باید وقتی منو میبره دکتر خودشم یه ویزیت بشه . گفتم شما چرا میرین دکتر ؟ گفت : اخه منم ناراحتی اعصاب دارم این زندگی واسه ادم اعصاب نمیگذاره . هوای الوده ادمو خفه می کنه . بچه ها میگن از خونه بیرون نرو .
دیدم درد دل داره خیلی طولانی میشه گفتم : خیلی سلام برسونین . بعدا خودم تماس میگیرم . و خداحافظی کردیم .
خلاصه اینکه شب یلدا مبارک .
این
کلیپ خبری هم دیدنیه . یه اقای ایرونی با لهجه جالب که توی بقالی اش با یه دزد درگیر شده .