یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...




به نظر می رسه که همیشه چیزی هست که روی ذهن ادم تاثیر مثبت بگذاره تجربه خوبی باشه و بتونه در موارد مشابه ازش استفاده کنه .
ما از هفته پیش برای یه مهمونی که بازم جمع کوچیک ایرونی ها اکثریتش رو تشکیل می دن دعوت شدیم . جشن تولد بود اما جالبی اش در این بود که تولد رو پدر و مادر متولد ترتیب داده بودن و متولد هم ازش خبر نداشت یعنی بهش گفته بودن فلان روز برای سالگرد ازدواج یه زوج ایرونی دیگه دعوته اونم قرار بود که بیاد . ما همه ساعت شش توی کلاب جمع شدیم متولد از همه جا بی خبر هم ساعت حدود هفت و نیم با یه کادو وارد شد که همه مون براش اهنگ تولدت مبارک رو خوندیم . تا اینجای جریان شاید برای خیلی ها این اتفاق افتاده باشه اما برای من جالب ترین قسمتش این بود که پدر و مادر این متولد سالها بود که از هم جدا شدن و توی دو تا ایالت دور از هم زندگی می کنند و امسال تصمیم گرفتند که برای چهلمین سال تولد دخترشون بدون اطلاعش این مهمونی رو راه بندازن . مادر متولد در خونه همسر سابقش یک روز پنهان شده پخت و پز کرده بود و حسابی زحمت کشیده بود . پدر متولد هم تمام روز از نوه ها مراقبت کرده بود که یه موقع جریان درز پیدا نکنه . دیشب همه شاد و خندون بودند . خوردن و رقصیدن و دیدار تازه کردن . در صلح و صفا و شادی .
می بینین چقدر ادمها تحت تاثیر محیط قرار می گیرن . نه تنها انها که تونسته بودن بدون هیچگونه اشفتگی فکری و غرض ورزی و کینه توزی به این جریان فکر کنند و با هم مشورت کنن و تصمیم بگیرن و هم ما که در این جشن شرکت کردیم خیلی راحت با این جریان برخورد کردیم و خیلی هم برامون عجیب نبود مثل خیلی از عادات دیگه ای که کم کم داره جز قوانین ذهنی ما میشه .
البته عادت کردن به این نوع رفتارها اولش زیاد راحت نیست خصوصا اگر در یه خانواده سنتی بزرگ شده باشی اما بعد از یه مدت کوتاه همه چیز به نظر طبیعی می اد انقدر عادی میشه که انگار خلافش با عقل جور در نمی اد ...


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links