یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



رفتيم خونه دوستی که ماهواره داره . ميزنم کانال ايران (IRIB) . گوينده چنان وسط حرفهاش يه جمله عربی رو سريع ميگه که همه مون به خنده می افتيم . يه چيزهايی در مورد اينکه چطوری ميشه جاودانه شد و همه دوست دارن که جاودانه بشن و وسط حرفهاش هم به عربی ايه می خوند . همسرم ميگه اگه فارسی حرف ميزنه که خوب ديگه چرا عربی ان وسط قاطی می کنه . مثل اينکه يکی وسط سخنرانی انگليسی ايتاليايی حرف بزنه .
برای من هم که مدت نسبتا کوتاهی اينجا هستم ديگه اين چيزها خنده داره . وقتی توی ان محيط باشی نمی بينی يا شايد کمتر می بينی . نمی شنوی يا شايد کمتر می شنوی . همه چيز يه جوری عادی ميشه . قيافه های کريه و کثيف . نگاه های الوده و هرزه . حرفهای بی ربط . روابط غير متعارف . باج و رشوه و پارتی بازی و بی قانونی ...
همه ان چيزهايی که سالهای سال برام عادی شده بود حالا ديگه قابل تحمل نيست . ديگه نمی تونم متلک بشنوم و بی تفاوت رد بشم . بهم بر می خوره . دوست دارم بگم هر کسی حق نداره دهنش رو باز کنه و هر چی می خواد ازش در بياره . حق شهروندی من پايمال ميشه . ديگه نمی تونم به بوق ماشین که نشانه سلام و سوار شو و کجا ميری بی تفاوت باشم . دلم نميخواد تو اداره دولتی کسی ازم بپرسه ازدواج کردی يا مجردی ! الان ديگه اين چيزها واسم عجيب شده . يه کمی تغيير کردم انگاری ! دلم هم که خيلی تنگ ميشه واسه خيابونهای سبز شمال و پارک شهر ، فکر می کنم طاقت رفتن و موندن ندارم . درد دل ميکنم نمی خوام نتيجه بگيرم به خدا ...


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links