من از همه دوستان مهربونی که تولدم رو تبریک گفتن واقعا متشکرم .
همون روز مامانم بهم زنگ زد وقتی خوشحاله احساس سبکی می کنم و هیچ چیزی نمیتونه اینقدر فکرم رو راحت بکنه . تولدم رو تبریک گفت و خبرهای دست اول فامیل و اشنا رو به اطلاعم رسوند .
اون دوست صمیمی ام هم که کمی کمتر از هجده ساله با هم دوستیم مثل هر سال بهم زنگ زد و روز تولدم رو تبریک گفت خوشحالم که خبر داد به زودی می خواد کامپیوتر بخره . بهش گفتم اگه تا الان امید داشتم که ازدواج کنی اما میتونم بگم بعد از خرید کامپیوتر این امید به نصف میرسه . گفت چرا ؟ گفتم چون انقدر سرت رو گرم می کنه که دلت نمی خواد کسی مزاحمت بشه :)
مثل من و همسرم که برای نشستن پشت کامپیوتر نوبت می گیریم . گاهی دو تا صندلی کنار هم میگذاریم و یه سایت رو با هم مطالعه می کنیم . مشکل اینجاست که من همه سایتهای فارسی رو می خونم و اون همه سایتهای انگلیسی رو . گاهی مجبوریم به نفع دیگری از نظر خودمون منصرف بشیم . جالبه که نوع علاقه مون به موضوعات تقریبا یکیه منتها در زبان فارسی و انگلیسی اش مشکل داریم .:)