خبر انفجارهای شهر لندن را که صبح شنیدم خماری کله سحر از سرم پرید . دیروز به تصویر مردانی نگاه می کردم که دنیا با نقشه ها و برنامه ریزی های انها اداره می شود . به قدرتی که دارند حسرت خوردم و در رویاهای خودم غرق شدم . امروز با خبر انفجارهای شهر لندن از حس حسرتی که داشتم حالم گرفته شد . دلم برای همه انسانهای بی گناهی که کشته و یا زخمی شدند سوخت . ما ملت همیشه تقاص گناهان دولتهایمان را می دهیم و این واقعیت وحشتناکی است .
بعضی از ما که اداعا می کنیم از این واقعه و موارد مشابهش سخت ناراحت شدیم باز هم به خودمان دروغ می گوییم . همه اش می خواهیم با مقایسه مردم در این سر دنیا و ان سر دنیا باز هم زخم به دولتها بزنیم ما هم ملت را فراموش کرده ایم . ما همانهایی هستیم که همچین بدمان هم نمی اید پرچم بسوزانیم و به عادت همیشگی شعار مرگ به این و مرگ بر ان بدهیم و پی اراجیفی که برای این و ان می سازند بگیریم و یک من هزار من کنیم و داستان ها را کش بدهیم . ما مردم هر چه می کشیم از این همه سطحی بودنمان است .
راستش را بخواهید اصلا این اتفاق جای تعجب ندارد . معنایش این است که ای مردم دنیا بزرگترین مورد بحث ما همین تروریسم است . بحث روی جو و فقر و ایدز بماند برای بعدا . امروز ما قرار است تروریسم را با کمک همدیگر شخم بزنیم . در این بین مار از لانه بیرون می اید و خانه مور هم ویران میشود ...