هر چند وقت که حوصله ام سر می ره میرم کالج شهرمون سراغ معلم زبان و دوستای قدیمی ام . امروز هم مثل همیشه از دیدنشون کلی خوشحال شدم نشستیم در مورد چیزهای مختلف حرف زدیم . شلبی معلم مون یه خانوم پنجاه ساله است که چند سالیه طلاق گرفته و در مورد دو تا فرزند ش و مشکلاتشون صحبت می کرد بعد حرف کشید به اینکه امریکایی ها به خانواده شون چقدر اهمیت می دن و تربیت و انضباط رو تا چه حد رعایت می کنن . همه مون خیلی راحت نظرمون رو در مورد افتضاحی روابط همسرداری و تربیت فرزندان امریکایی گفتیم بعد صحبت شد از چهارم جولای و اینکه چه کسی امریکایی اصیل است بعد بازم ما خیلی راحت هر چی از دهنمون در امد در رابطه با افکار و رفتار امریکایی ها گفتیم و حسابی دق و دلی مون رو در اوردیم . بعد خانوم شلبی خیلی ازمون تشکر کرد که ما عقایدمون رو باهاشون شریک شدیم و گفت که همه این نقاط ضعف در ذهنش می مونه و سعی میکنه که برای دوستاش هم تعریف کنه . بعد هم همه مون در پایان کلاس معلممون رو هاگ کردیم و براش روز خوبی رو ارزو کردیم .
تو فاصله کلاس تا پارکینگ فکر میکردم اگه فقط خانوم شلبی یه کلمه از ایران و ایرانی انتقاد می کرد اصلا می تونستم تحمل کنم . نه می دونم که نمی تونستم تحمل کنم ...