وقتی که انسانها اسیر زمان می شوند بر هیچ چیز تسلط ندارند مغلوب می شوند اسیر می شوند .
گاهی زمان با معیار ساعت بر ما چیره میشود مثل ساعتی که باید سر کار باشی یا ساعتی که باید دارویت رو بخوری و یا ساعت پرواز . گاهی روز بر ما مسلط میشود . مثل روز تولد نوروز و یا یک روز مرخصی استعلاجی .
همینطور هفته مثل هفته اول ماه و هفته اخر ماه و دو هفته ما بین ان که هر کدام داستانی متفاوت دارند . وقتی تقویم دیواری را ورق می زنم می فهمم که ماه دیگری گذشت باید برای بعدی بیشتر حواسم جمع باشد . بدهی هایی که ماهانه می ایند همیشه مرا ازار میدهند . سال جدید زود میاید دیر می گذرد . درست در اخر هر سال نظرمان عوض میشود و میگوییم که چقدر سال زود گذشت . به تاریخ تولدم در شناسنامه ام نگاه میکنم می فهمم که این قسمت از زمان را اصلا دوست ندارم . مرا در بین شماره یک تا شصت هفتاد در منگنه می گذارد .
در این بین هرگز به دقیقه و قرن فکر نمی کنم . هنوز اسیر دقیقه ها نشده ام . خیلی تلاش کرده ام . تنها به دقیقه وقتی فکر می کنم که کارت تلفنم تمام میشود . نمی خواهم که برای چیزی دقیقه شماری یا حتی ثانیه شماری کنم .
قرن را هم فقط با تاریخ در ادبیات می شناسم .
تاهمین جا برایم کافی است . اگر لحظه ها را غنیمت شمارم .
***
به مناسبت ماه پرداخت مالیات :
...
مالیات جریمه گناهان ماست . مالیات بر تنباکو جریمه سیگار کشیدمونه . مالیات بر الکل جریمه میخوارگیه . مالیات بر بهره جریمه مال اندوزیه و مالیات بر در امد جریمه کار کردنه . غایت مطلوب اینکه که ما سالم وابسته و بیکار باشیم ...
قسمتی از کتاب جاناتان ساده دل
نویسنده : کن اسکولند
ترجمه : رضا منتظم