یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



وقتی پیشونی ام را در روی کف دستم تکیه می دهم و انگشتام را در موهای جلوی سرم فرو می برم به این فکر می کنم که ایا خسته ام یا افسرده . همه جا تاریک است و تنها نور مونیتور قسمتی از اتاق را روشن کرده . چند دقیقه دیگر وارد روز دیگر خواهیم شد . چشمهایم را که می بندم درد عجیبی در شانه هایم می پیچد . دستی به سویم دراز است لیوانی شیر و یک تکه شیرینی تعارفم می کند .

میگم _ اگر به هر دلیلی من مردم فکر میکنم تو باید با دوست صمیمی ام ازدواج کنی .
میگه _ نه اصلا . خیلی زشته .
_اشکالی نداره مگه زشتها دل ندارند شعورش مهمه این همون چیزیه که تو همیشه بهش اهمیت می دی
_ حداقل یکی رو برام پیدا کن که خجالت نکشم باهاش راه برم
_ اصلا خجالت نداره هرکسی دو دقیقه باهاش صحبت کنه متوجه میشه چه ادم فهمیده ایه
_ اخه من که میرم خرید نمی تونم به همه بگم دو دقیقه با این خانوم صحبت کنید
_مردم اهمیت نداره که چی فکر می کنن
_ میشه خواهش کنم وقتی نیستی دیگه بزاری تصمیم هامو خودم بگیرم
_ می خندم ... راست میگی به من چه ربطی داره اخه !
شب به خیر


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links