یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



صبح وقتی بيدار شدم بوی بهار می امد . قهوه رو که درست کردم نگاهی به ساعت انداختم و حدس زدم که مادر بايد اين ساعت خونه باشه . شماره رو گرفتم مادر گوشی رو برداشت هر دويمان خيلی خوشحال شديم . پرسيدم که اين روزهای نزديک عيد را چکار ميکند . سبزه سبز کرده ؟ چه کسی در خانه تکانی کمکش می کنه ؟ گفت : زياد به فکر عيد نيست الان محرم است و امروز هم نذر دعای ندبه اش را در جايی سفره انداخته و دوستانش را دعوت کرده ... چطور می تونم از اين راه دور دلش را بشکنم و به همه اعتقاداتش بد و بيراه بگم . پرسيدم نذرش چه بود ؟ گفت برای سلامتی تو و شوهرت نذر کرده بودم (همسرم دو هفته پيش فلزی به اندازه سر سوزن پريده بود توی چشمش و مردمکش اسيب ديده بود که بعد از يک هفته هم کاملا خوب شد ) تشکر کردم و گفتم که به حساب ما هم هزينه کفش نو عيد را برای چهار نفر بدهد . عجله داشت بايد می رفت که به ادای نذرش برسد ! خداحافظی کرديم ...
***
يک هفته کنار نام وبلاگم نوشته بود ازادی بيان . تعداد بسيار کمی از وبلاگی ها هم اينکار رو کردند . اين هفته عبارت حذف مجازات
اعدام را نوشتم . شايد اين عبارتهای يک هفته ای بدعتی بشه بين ما برای هماهنگی وبلاگی ها و اعلام خواسته های مشترک بين ما .

هنوز در مسافرت کاری هستم . هنوز کامپيوتر عهد دقيانوسي دارم . !
هشت مارس را به زنان اگاه تبريک عرض می کنم .

هاله جان . هر چقدر کامنت می گذارم قبول نمی کند ای دی من اینه : kimiakhanoom2002@yahoo.comاميدوارم بتونم در جشن نوروزی شرکت کنم .:)


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links