یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



تقريبا ديگه صبر و حوصله اي برام نمونده امسال كريسمس برام زياد لطفي نداره اين موقعها بايد خونه باشم خريد كنم و تنوع هاي لازم رو در زندگي ايجاد كنم از شلوغي ها و تنوع رنگهاي مخصوص كريسمس چراغوني ها و مردم كه با هول و ولع خريد مي كنند خاطره بسازم . اما هنوز در تورنتو هستم خواهرم روز چهارشنبه عمل كرد و الان خيلي حالش بهتره . تا ده روز ديگه هم مي مونم كه بهتر بشه و بتونه كارهاشو انجام بده بعد ديگه برميگردم . اين طولاني ترين زماني بوده كه از همسر و خونه ام دور بودم گاهي فكر و كابوسهاي بدي به سراغم مي اد اما وقتي زنگ مي زنم خونه و مي بينم كه همه چيز درسته خيالم راحت ميشه . امروز بازم برف باريد و همه جا رو سفيد كرد اينجا حتي كاجهاي هميشه سبز هم از شدت سرما گاهي زرد رنگ ميشن . دلم براشون مي سوزه . مردم توي سرماي ساعتهاي اول روز از خونه بيرون مي رن و وقتي برميگردن كه هوا تقريبا تاريك شده و ديگه توي اين هوا حالي ندارند كه از اين همه تنوعي كه دور و برشونه لذت ببرند . هيچ كجا بدون اشكال نميشه . اينهايي كه اينجا زندگي مي كنند ميگن از برف و سرما لذت مي برند . ميگن كه برف و سرما جزيي از زندگيشون شده . ازشون ميپرسم چند وقت سال به باغچه خونه شون سر مي زنند و از داشتنش لذت مي برند . به هم نگاه مي كنند و ميگن تو هم دلت خوشه ...
فكر مي كنم چرا من اينقدر فرق دارم . حتما ديگه باغچه از مد افتاده . حتما ديگه پروانه هم از مد افتاده . پس من لطافت و محبت رو از كي ياد بگيرم ....


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links