یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



اون موقعها زیاد متوجه نبودم اما حالا می بینم که وقتی رسیدم اینجا چقدر ادم زودرنج وحساس و عصبی ای بودم . تقریبا تمام ده سال اخری که در وطن خودمون زندگی کردم هر شبش رو خوابهای بد می دیدم که همیشه هم در ان کابوسها درحال گریه کردن بودم . همه روزها ته دلم دلشوره داشتم که بهانه اش هم همیشه فراهم میشد . چون دلم هم نمی خواست که کسی از اشوب های درونی ام خبردار بشه مجبور بودم رل خسته کننده یک ادم شاد را به نحو احسنت بازی کنم. از گریه کردن متنفر بودم برای همین همیشه بغض میکردم و سکوت و همیشه هم سردرد داشتم . اصلا این سردردهای سه ماه یکبار الانه منشا اش همان سردردهای روزانه قدیمه . اواخر مثلا زده بودم به بی خیالی اما نمیدونم چرا لرزش دست پیدا کرده بودم . انگار هر چقدر من کوتاه می امدم کسی عمدا می خواست فشار را بیشتر کند . بر عکس همه که معمولا این موقعها به خانه پناه می برند من از خونه فراری بودم . البته شاید به خاطر همین بود که حالا از هر انگشتم هنری می ریزد ! تقریبا تمام کلاسهای هنری و غیرهنری مورد علاقه ام را رفته ام .
به هر حال وقتی که زمینه اش فراهم شد که به اینجا بیام (بزرگترین شانس زندگی ام) خب امدم دیگه ! شاید کمی اغراق باشه اما وقتی روش زندگی و روحیه مردم اینجا را دیدم از شدت حسادت قادر بودم برای انتقام از تمام رنجهایی که خودم و مردم ایران تحمل کردند به عمل شریف انتفاضه روی بیارم اما متاسفانه اینجا نارنجک و بمب در اختیار نداشتم ! فکر نکنید که من ادم عجیب و غریبی بودم . من هم دقیقا مثل شما بودم که از نظر خودتون یک ادم معمولی هستید و درس خوانده و مشغول به کار و تا حدودی هم موفق ...
اینجا همه به اتفاق رای دادند که من باید حداقل شش ماه تا یکسال استراحت روانی داشته باشم . و در عین حال با سیستم اینجا هم اشنا بشم . اولش کمی بهم بر خورد اما دیدم که واقعا حق دارند . راستش من همان شش ماه اول کاملا سلامت خودم را به دست اوردم اما چون خیلی خوش گذشته بود ان را تا یک سال تمدید کردم . راستش این قسمت را با فونت درشت می نویسم چون دوست دارم روی این قسمت قضیه بیشتر پافشاری کنم . زمان و مکان در تخلیه پوسیدگی های روحی من بسیار موثر بود اما ان چیزی که بیشتر از همه مدیونش هستم رفتار نصیحتها اموزش ها ملایمتها و صبوری هایی بود که همسرم در دوباره سازی یک جسم مریض و یک روحیه پاره پاره به خرج داد . ادمها هیچ وقت تکمیل نمیشوند اما مدیون او هستم که مرا برای تا اخر عمرم دوباره زنده کرد .


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links