امروز چگونه گذشت
Published Tuesday, October 12, 2004 by kimia | E-mail this post
بگذارین اول توضیح بدم که من به شدت علاقمند به خرید کیف هستم . هرچقدر در خرید کفش کوتاهی می کنم تا اونجایی که همسرم رو عصبانی نکنم در خرید کیف کوتاهی نمی کنم . اینو داشته باشید.
امروز با ارزشترین مدرک زندگی ام رو گم کردم . اولش باخونسردی فایلها رو گشتم . بعد کشوها رو نگاه کردم . کم کم دلم شور زد رفتم سراغ کمد . اما نبود ! گیج شده بودم باورم نمیشد که گم شده باشه . تقریبا همه جای خونه رو گشتم . بعد نشستم چند قطره اشک ریختم که چه خاکی به سرم کنم . دوباره شروع کردم به گشتن ... جالبه که همینطور که میگشتم خونه رو هم مرتب می کردم ...
صدای در امد و من هم بغضم ترکید ... اولش یه کم با هم گشتیم بعد که خسته شد گفت : می دونی اصلا نگران نباش زنگ می زنیم میگیم برات یکی دیگه بفرستند . توضیح داد که کار سختی نیست و اصلا جای نگرانی نیست .
یه کم خیالم راحت شد . نهار که می خوردیم یادم افتاد اخرین بار برای ثبت نام در جایی گذاشته بودمش توی یکی از کیفهام که خیلی وقته ازش استفاده نمی کنم .
تازه اون موقع صدای غرغر شروع شد ... خسته شدم از دست این همه کیفهای تو . نصف کمد رو گرفته . خودت هم گیج شدی نمیدونی چی رو توی کدومش می گذاری ...
من هم با خنده : موضوع کیف یه چیز دیگه است اصلا ربطی به این قضیه نداره ضمنا وقتی غذا می خوری عصبانی نشو زخم معده میگیری من حوصله مریضی ندارم .
یه چیزی هم بدهکار شدیم ! اصلا می دونی خیلی وقته تنبیه نشدی باید فردا قرمه سبزی درست کنی .
باشه قبوله !
***
بی بی سی با دی جی مریم مصاحبه می کند . او اولین دختری است در ایران که تکنو می خواند و می رقصد . نمونه اهنگهایش را هم
می توانید بشنوید ...
من اتفاقی فهمیدم که
تجارت خونه زیتون کجاست .!