یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



خب انگار مطلب قبلی برای دوستان جذابیت نداشته . به خاطر اینکه خیلی ها امدند و دلشان نخواست که در موردش چیزی بگن . این درست همون چیزی است که من در جمله اول پست قبلی نوشتم که گفتن بعضی چیزها جرات می خواد نه از ان جهت که ادم از کسی بترسه بلکه از ان جهت که ادم انگار نمی خواد قلبا ان چیزی رو که حس می کنه به زبون بیاره . به نوعی فکر می کنم ادمها هنوز دچار رودروایسی هستند. اگرچه خیلی دوست داشتم در این مورد بحث هدفداری بشه اما فعلا نظر خودم رو می نویسم .

شاید لازمه که برای فهمیدن حساسیت این مسایل باز هم زمان بگذره و باز هم تجربه ها به سختی به دست بیاد.
سوال این بود که چطور میشه مرز بین حس مجرد بودن و متاهل شدن را تعریف کرد . یعنی ادمها باید به چه مرحله ای برسند که فکر کنند دیگه باید متاهل بشن . خوب اگر بحث مسایل شرعی اش را کنار بگذاریم و فکر کنیم که در یک ساختار سنتی هم زندگی نمی کنیم این مرز رو کجا می بینیم . اسمون عزیز نوشته که ادم اول باید تکامل فکری و فیزیکی و مالی داشته باشه . ادمها که هیچوقت تکمیل نمی شوند ضمن اینکه انهایی که تصمیم میگیرند ازدواج کنند همیشه فکر می کنند که تکمیلند اما بعدا می فهمند که اینطور نیست . خب تکامل مالی را می شود کاریش کرد همینطور تکامل فیزیکی و اما تکامل فکری اصل مطلب است که همیشه مشکل افرین است .
شاید به نظرتون خیلی مسخره بیاد اما به نظر من یکی از اصلی ترین کارهایی که میشه برای این تکامل فکری انجام داد مسافرت است . به نظر من ادمها برای تکمیل شدن باید تا می تونند ادمهای متفاوت ببینند . ادمهای متفاوت یعنی با کسی که نمی شناسیمش در هر مورد که دوست داریم صحبت کنیم و نظرش را بدونیم (مثلا دراتوبوس). باید بدونیم در یک مورد بسیار بدیهی از نظر ما دیگران چطور فکر میکنند . چه تجربه ای دارند . ازچه کلماتی برای بیان احساسشون استفاده می کنند چطور منطقی می اورند و الی اخر ...
دیگه اینکه فکر می کنم ادمها برای تکامل فکری باید با هر نوع سنی در ارتباط باشند . هم مسن ترین هایی که به نظرت خسته کننده هستند و هم جوانترین هایی که به نظرت اصلا ما را نمی فهمند . باید قادر باشیم که باهاشون ارتباط برقرار کنیم . مثلا باید تمرین کنیم که بتونیم موضوع مشترک مورد علاقه ای را برای ارتباط با انها پیدا کنیم در واقع تمرین کنیم میزان تحملمون را بالا می بریم .
از کارهای دیگه که میشه کرد اینه که باید غرور و خودخواهی را کنار بگذاریم و بدونیم همه ادمها همیشه برای کاری مفیدند . پس باید بتونیم راهی برای داشتن و نگه داشتنشان پیدا کنیم .
از کارهای مفید دیگه اینه که دست از سر قصه های عاشقانه هندی برداریم وواقع بین باشیم .
اگه همه اینها را تمرین کنیم صد در صد پایه های احساس تکامل و به اشتراک گذاشتن کم کم درما ایجاد میشه . و وقتی که ما انقدر به خودمون مطمین میشیم که می دونیم حداقل از هر ده نفری که باهاشون در ارتباطیم تونستیم با هفت نفرشون ارتباط خوبی برقرار کنی و این یعنی اینکه در دراز مدت میتونیم با هفتاد درصد افرادی را که در اطرافمون هستند به خوبی ارتباط برقرار کنیم . و این یعنی درصد ریسک و خطای در ازدواج تا حدی بسیار زیادی کم شده ...
من همیشه فکر می کنم ادمها اگر چه خیلی خیلی متقاوتند اما موارد مشترک زیادی هم دارند که با شناختنش میشه خیلی از مشکلات را برطرف کرد . مثال واضحش این است که به طور عموم اقایون برای شکمشون خیلی اهمیت قایلند . مثلا کنار امدن با این موضوع خیلی راحت تر از جنگیدن برای تغییر ان است . موافقید؟؟
ادامه دارد ...


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links