یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



یکی از دوستان صمیمی ما که سابقه طولانی ای در پیروی از ایین یوگاناندا داره هر وقت که می بینیمش در این مورد صحبت می کنه . من انقدر با دقت به حرفهاش گوش می دم که همیشه فکر میکنه من رو هم به راه راست هدایت کرده . البته حرفهاش برام جالبه اما چون تمام ان چیزهایی رو که اون با توضیح و تفصیل برام میگه من خودم سالهاست که مادرزادی رعایت می کنم هیچوقت خیلی در مورد وارد شدن به گروهشون جدی نمی شم . اخه فکر می کنم ادم برای وارد شدن به یه دسته و گروه باید چیزهای تازه ای که مورد قبول باشه بشنوه وبرای همین همیشه با دقت به حرفهاش گوش می دم . البته باید بگم این دوست ما روی خیلی ها از دوستهای مشترک دیگه ما تاثیر گذاشته . همیشه روی واقعیت انرژی مثبت و منفی پافشاری می کنه و به قدرت لایتناهی انسانها اشاره می کنه .
البته ربط دادن این قضیه با داستان اقای هخای مشهور دلیل بر تایید ان نیست چون من هم مثل خیلی ها مار زخم خورده ای هستم که از ریسمان سیاه وسفید می ترسد به زودی نمی تونم در مورد این اقا اظهار نظر قطعی داشته باشم فقط مثل بعضی از رادیو تلویزیونها سعی می کنم که منفی بافی نکنم . حالا از وقتی که صحبت از اقای هخا داغ شده این دوستان ما بطور اغراق امیزی نسبت به ایشون حساسیت نشون میدن و این داره باعث میشه که توی جمع های گرم دوستانه ما کمی تفرقه بیفته . من همیشه میگم ما اگر دوستش نیستیم دشمنش هم نیستیم حداقل تا موقعی که بفهمیم منبع این انرژی مثبت از کجاست و به چه طریقی به ملت می رسه .
درست چند ساعت بعد از شلوغی خیابون انقلاب من با یکی از بستگانم در تهران چت می کردیم گفت که وقتی از سر کار برمی گشته مردم بهش گفتن که فقط لبخند بزنید اون هم با اینکه خیلی خسته بوده تا دم در خونه لبخند زده بعد که وارد خونه شده و خانومش چغولی بچه ها رو کرده و با غرغر شبانه به استقبالش رفته دوباره مجبور شده که اخمهاشو توی هم بکنه و اصلا یادش رفته به خانومش بگه که توی خیابون چه خبر بوده . اما از شما چه پنهون که این فامیل ما از انهایی بود که اصلا باور نداره روزی حکومت فعلی ایران عوض بشه اما جالب بود که اون شب می گفت خیلی احساس خوبی نسبت به این حرکت داره و به نظرش می رسیده که توی چهره مردم میشد اینده روشنی رو حدس زد . جل الخالق !!!
راستش یکی از بزرگترین مثالهایی که میشه در این رابطه زد (البته این نظر شخصی منه ) همین مراسم حج است . فکر کنید به تمام ادمها می گن که باید در یک زمان محدود هیچ گناهی نکنند حرف بد نزنند به کسی ازار نرسونند باید کینه را از خودشون دور کنند لباسهای یکسان بپوشند و تمام فکرشان را به یک نقطه معطوف کنند (کعبه) و در نتیجه تمام انرژی مثبت ادمها در ان محوطه خاص موج میزنه برای همینه که هر کسی از این مراسم برمیگرده (خصوصا اگه اولین بارش باشه) میگه که هرگز چنین احساسی را تجربه نکرده و حتی گاهی احساسات و اتفاقات را به معجزات ان مکان تعبیر می کنه . و من چون اعتقادی به این مراسم ندارم تنها به این ترتیب می تونم باهاش کنار بیام .
خب از این هم بگذریم یه چیز دیگه برای من خیلی مهم بود اونم اینه که بعد از چند ماه مردم دوباره جرات کردند که به بهانه ای از خونه بیان بیرون . و این جای تقدیر داره ...
یه چیز دیگه هم دوست دارم بگم اما چون به این مطلب نمی خورده میگذارمش برای دفعه بعد ...
خوب فکر کنیم خوب عمل کنیم :))


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links