چه اشکالی دارد . من دوست دارم اینجوری زندگی کنم . هم باقالی قاتوق می خورم هم خبرهای ایران را دنبال میکنم گل و باغبانی را دوست دارم . عاشق میشوم و گاهی فیلمهای ترسناک می بینم . همانقدر وبلاگ می خوانم که تخته نرد (انلاین) بازی می کنم . گاهی غر می زنم و با پودر اماده هم خوب کیک درست می کنم . طرفدار ریپابلیکن ها هستم و ماهی تنها حیوانی است که عاشقانه دوستش دارم . همین دیروز هم که اسم وبلاگم را امروز کرده بودم هم رفتم خرید هم ماکارونی پختم هم رفتم مصاحبه برای کار .
ادمها اینجا همه کاری را در زمان خودش مهم می دانند و هیچ کاری را هر چند کوچک فدای کار دیگری نمی کنند . به همان نسبت هم انتظاراتشان انقدر بالا نمی رود که مجبور شوند گردن هم را بزنند و گلوی هم را بجوند ...
***
همیشه بین ان چیزی که دلمان می خواهد باشد و بشود با ان چیزی که با توجه به فشارهای محیطی و جسمی و روانی که در جهت مخالف مانع اند به نتیجه می رسد فاصله ای است .
میزان این فاصله به سواد و تلاش ما هم بر میگردد . سواد ما برای به کارگیری امکانات در دسترس (نه ان چیزی که در رویا می سازیم) و تلاش به اندازه ای که به نیت مان ایمان داریم .
اگر فعالیتی به نتیجه نمی رسد ما یا سوادش را نداشتیم یا ایمان کافی نداشتیم و یا در ان حباب زیبای رویا محبوس شده ایم !
Email
1ghatreh[at]Gmail[dot]com-