یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



من خودم به همه میگم ادم که نمی تونه همیشه لطیف فکر کنه و لطیف حرف بزنه . گاهی هم باید زمخت بود اما بیشتر وقتها ! نه البته همیشه این زمخت فکر کردن و زمخت عمل کردن هیچ فایده ای نداره . مثلا من به تو میگم تو شستشوی مغزی شدی تو به من میگی تو یه ربع عقبی . بعد من به تو میگم که سلولهای مغزت از بی اکسیژنی پوسیدن و توبه من میگی حرف نزنی سنگین تری . من به تو میگم احمق من با تو همدردم تو به من می گی درد من تویی می بندی اون چاک رو یا نه .
خب اگه همینطور ادامه پیدا کنه این ارتباط کمرنگ و کمرنگ تر میشه و انوقت نه من وبلاگ تو رو می خونم و نه تو دیگه به افلاین های من جواب میدی . همین میشه که ما دو قاره و بیست وپنج سال با هم بیگانه می شیم . من میرم دی جی میشم و تو میری دنبال منقل و بافور . ما همیشه تکرار میشیم یکی از ناچاری میره تو اسمش رو میگذاری فرار . تو می مونی و میری توی یه قفس و از پشت میله ها شاخه های خشکیده رو نگاه می کنی تا ببینی کی جوونه می زنن . من و تو هر دو توی یه زمان به یه چیز فکر میکنیم اما متاسفانه قسم خوردیم که به هم فکر نکنیم .
فکر نمی کنی اون موقع ها ما باید لطیف تر فکر میکردیم و لطیف تر حرف می زدیم ...


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links