یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...





E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



پاییز امد . خیلی ها یادی از مدرسه کردند . بگذارید من هم ... زندگی ما در این دوره همان شعرهای کتاب فارسی است که وقتی از حفظ می خواندم همیشه بیت اخرش را فراموش میکردم ...
***
همیشه که نمیشه همه چیز را درست حدس زد . همیشه که نمیشه در همه موارد قضاوت درست داشت . ما ادمها را نمیشود حدس زد ما نسل هیجانزده و ماجراجویی هستیم که مرز برایمان تعریف نشده . گاهی مرزهایمان دیوار اتاقمان است با پوسترهای مورد علاقه مان گاهی مرزمان یک قدم انسوی بی نهایت ... هیچ کس سعی نکند ما را در کتابها بنویسد تا قبل از اینکه کتابها را بفروشد نوشته هایش قدیمی شده ... تمام بایدهای که در دوران کودکی یادگرفتم در دوران جوانی با پوزخندی به شاید تبدیل شد ...
نام مرا چرا رها نگذاشتید من همیشه دلم می خواست که رها باشم . می دانم که نمی توانی مرا حدس بزنی خودت را ازار مده . تنها با من کنار بیا اگر بخواهم همه مرزهایم را برایت تعریف کنم تو مرا به زنجیر می بندی و در زیرزمین خانه حبس می کنی . اه راستی دیگر خانه ای با زیر زمین نمور باقی نمانده تو حتی برای رسیدن به در خانه هم باید پله ها را به سختی طی کنی ...
امروز به تو احتیاج داشتم که سوالی بپرسم . می خواستم بدانم سر چهار راه نزدیک دبستانم هنوز ان مرد فلج با ان انگشتان عجیب سوار بر سه چرخه اش که به مردم سکه می فروخت زنده است . او همیشه به من چشمک می زد و من می ترسیدم او روزی مرا بدزدد اما هرگز به تو نگفتم . حالا دوست دارم بدانم که زنده است ؟ شاید دوست دارم همه را از اول مرور کنم و بدانم که هر کس چه کار می کند اینها همه از کنجکاوی است همه هیجان دارد همان چیزی که نسل ما برایش مرز نمی شناسد . من از یک تا بینهایت عاشقم . چند بار پایم پیچ خورد اما هیچ کس نگفت که باید انرا گچ گرفت همه گفتند ترک مویی است استراحت کنی خوب میشود . من از قبل تا ابد نگاه می کنم اما به نظرم فرصت برای دیدن خیلی کم است فرصت بیشتری می خواهم . فرصت بیشتری تا جوان ماندن ...


About me

Email

    1ghatreh[at]Gmail[dot]com

Links