یک قطره ...

با اسم کيجا به دنيا آمد . چون کسی معنای کيجا را نمی دانست قطره ای از دريا شد . قطره ماند اما دريا نشد ...

Published atWednesday, July 28, 2004 by kimia.

عجب روزگاری شده . تلویزیون رو بعد از سه سال استفاده کردن بدون اینکه جعبه و کاغذ خرید و رسید داشته باشیم پس گرفتند . تازه وقتی رفتیم پس بدیم یادمون رفته بود ریموت کنترلش رو هم ببریم . خودمون تقاضا کردیم که پولمون رو ندن تا بریم ریموتش رو بیاریم

Published at by kimia.

چرا وقتی که می ریم تعلیم رانندگی بهمون سبقت گرفتن از یک تریلی رو یاد نمیدن . وقتی باد چرخهاش می پیچه توی ماشین موازات معنی خودش رو از دست میده

Published at by kimia.

خیلی لذت می برم می بینم وقتی یکی داره می خوره توی سرش نه تنها سرش رو می دزده بلکه مشتش رو بلند می کنه و محکم می زنه توی چشم طرفی که میخواسته بزنه تو سرش . خب من ادم خشنی نیستم اما از ادمهای تو سری خور متنفرم ... می دونم که خوب متوجه منظورم میشی

Published atTuesday, July 27, 2004 by kimia.